کلمه جو
صفحه اصلی

توالی


مترادف توالی : تسلسل، تناوب، تواتر، پیاپی رسیدن، دمادم شدن

فارسی به انگلیسی

progression, sequence, succession

succession


فارسی به عربی

بدلة , سلسلة , مسار

مترادف و متضاد

progression (اسم)
پیشرفت، تسلسل، توالی، تصاعد، فرایازی

suit (اسم)
جامه، درخواست، نوع، مرافعه، تسلسل، توالی، تقاضا، خواستگاری، دادخواست، عرضحال، یک دست لباس

sequence (اسم)
تابعیت، دنباله، ترتیب، رشته، تسلسل، نتیجه، توالی، عقبه، ترادف، پی رفت

track (اسم)
راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن

succession (اسم)
سلسله، توالی، ردیف، وراثت، ترادف، جانشینی، پی ایی

consecution (اسم)
توالی، نتیجه منطقی

subsequence (اسم)
توالی، زیر دنباله

تسلسل، تناوب، تواتر


پیاپی رسیدن، دمادم شدن


۱. تسلسل، تناوب، تواتر
۲. پیاپی رسیدن، دمادم شدن


فرهنگ فارسی

پیاپی رسیدن، پی درپی آمدن، یکی پس ازدیگری
( مصدر ) پیاپی رسیدن پشت سرهم بودن پی در پی قرار گرفتن دما دم شدن .
سرین ها و کفل های اسب و یا دم و هر دو پای آن . یا دنبال های هودج .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص ل . ) پیاپی رسیدن .

لغت نامه دهخدا

توالی. [ ت َ ] ( ع مص ) پیاپی شدن. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تتابع. ( یادداشت بخطمرحوم دهخدا ). یقال : توالی علیه شهران ؛ ای تتابعا وتوالت علی َّ کتب فلان ؛ اذا تتابعت. ( اقرب الموارد ).
- علی التوالی ؛ پی درپی. پیاپی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
|| به خشک شدن درآمدن خرمای تر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || جدا کردن بز از گوسپندان ، و در نوادر الاعراب : توالیت مالی و امتزت مالی بمعنی واحد. قال الازهری : جعلت هذه الاحرف واقعة و الظاهر منهااللزوم. ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح هیئت ) حرکت افلاک سبعه سیاره که از مغرب به سوی مشرق است به ترتیب پیاپی بودن بروج از حمل و ثور تا حوت ، چنانکه هرروزه از حرکت خاص قمر معاینه می شود و این حرکت خلاف حرکت فلک الافلاک است که دایم از مشرق به سوی مغرب می باشد و این حرکت خلاف التوالی ، سریعتر است از حرکت توالی ، و بودن روز و شب تعلق به حرکت فلک الافلاک دارد. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). نزد اهل هیئت ترتیب بروج از حمل تا حوت باشد و این توالی از مغرب به جانب مشرق صورت گیرد، و عکس این ترتیب را خلاف توالی نامند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به توالی بروج و بروج شود.

توالی. [ ت َ ] ( ع اِ ) ( از «ت ل و» ) سرین ها و کفلهای اسب و یا دم و هر دو پای آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اَعجاز. ( اقرب الموارد ). || دنبالهای هودج. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دنبالهای خیل : التوالی من الخیل ؛ مآخیرها. ( از اقرب الموارد ).

توالی . [ ت َ ] (ع اِ) (از «ت ل و») سرین ها و کفلهای اسب و یا دم و هر دو پای آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اَعجاز. (اقرب الموارد). || دنبالهای هودج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دنبالهای خیل : التوالی من الخیل ؛ مآخیرها. (از اقرب الموارد).


توالی . [ ت َ ] (ع مص ) پیاپی شدن . (دهار) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تتابع. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). یقال : توالی علیه شهران ؛ ای تتابعا وتوالت علی َّ کتب فلان ؛ اذا تتابعت . (اقرب الموارد).
- علی التوالی ؛ پی درپی . پیاپی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
|| به خشک شدن درآمدن خرمای تر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جدا کردن بز از گوسپندان ، و در نوادر الاعراب : توالیت مالی و امتزت مالی بمعنی واحد. قال الازهری : جعلت هذه الاحرف واقعة و الظاهر منهااللزوم . (از اقرب الموارد). || (اصطلاح هیئت ) حرکت افلاک سبعه ٔ سیاره که از مغرب به سوی مشرق است به ترتیب پیاپی بودن بروج از حمل و ثور تا حوت ، چنانکه هرروزه از حرکت خاص قمر معاینه می شود و این حرکت خلاف حرکت فلک الافلاک است که دایم از مشرق به سوی مغرب می باشد و این حرکت خلاف التوالی ، سریعتر است از حرکت توالی ، و بودن روز و شب تعلق به حرکت فلک الافلاک دارد. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). نزد اهل هیئت ترتیب بروج از حمل تا حوت باشد و این توالی از مغرب به جانب مشرق صورت گیرد، و عکس این ترتیب را خلاف توالی نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به توالی بروج و بروج شود.


فرهنگ عمید

۱. پیاپی رسیدن، یکی پس از دیگری آمدن.
۲. پی درپی بودن، پشت سر هم قرار داشتن.

دانشنامه عمومی

به ترتیب قرار گرفتن باز آلی (نوکلئوتید ها یا داکسی نوکلئوتیدها ) در رشته های دی ان ای یا آران ای توالی یا سکانس گفته می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

توالی (بوم شناسی). تَوالی (بوم شناسی)(succession)
در بوم شناسی، مجموعه ای از تغییرات در ساختار و ترکیب رویش های یک ناحیه، از زمانی که اولین گیاهان در آن استقرار یافته اند (توالی اولیه) یا پس از نابودی براثر آتش، سیل یا پاک سازی (توالی ثانویه). اگر توالی بدون دست خوردگی استمرار یابد، به صورت طبیعی منجر به اجتماع اوج، مثلاً در جنگل های بلوط و گردو یا علفزارهای استوایی، می شود که ناشی از خصوصیات آب، هوا، و خاک این نواحی است.

توالی (شیمی). تَوالی (شیمی)(sequencing)
در بیوشیمی، تعیین ترتیب زیرواحدهای مولکولی بزرگ. در دهۀ ۱۹۵۰، به منزلۀ روشی برای ترتیب گذاری اسیدهای آمینه در پروتئینها شکل گرفت و انسولین اولین ماده ای بود که توالی آن کامل شد. پروژۀ ژنوم انسان برای تعیین توالی ۳بیلیون جفتِ مبنا در دی اِن اِی انسانی در حال اجراست. تا ژوئن ۲۰۰۰، پیش نویس اولیه ای از ژنوم کامل، ترتیب گذاری شد.

فرهنگستان زبان و ادب

{sequence} [باستان شناسی] سلسله ای از دوران های تاریخی یک فرهنگ مشخص که هر کدام دارای بقایای مادی خاص خود است
{succession} [زیست شناسی] جانشینی پیاپی یک بوم سازگان با بوم سازگان دیگر که متعاقب تغییرات زمین شناختی و بوم شناختی و فصلی روی می دهد و تا رسیدن به پایداری نسبی، که به اوج موسوم است، ادامه پیدا می کند

پیشنهاد کاربران

پی آیند

دنباله دار

با سپاس از دیدگاه دوستان گرانسنگ
بدین گزاره بنگرید:
آرایانپور:
ترتیب ، تسلسل ، توالی، دهناد، زنجیروارى، پشت همی
the sequence of events
تسلسل رویدادها

their names are listed in a chronological sequence
نام آنها به ترتیب تاریخى فهرست شده است . ‏

رشته ، سلسله ، زنجیره ، سیرى، ریسه
a sequence of historical plays by Shakespeare
یک زنجیره نمایش هاى تاریخى از شکسپیر

a sequence of terrible accidents
یک سلسله حوادث ناگوار

a sonnet sequence
یک رشته غزلیات

( بازى با ورق ) سه یا چند ورق پشت سرهم ( n‏u‏r‏ هم مى گویند )
رجوع شود به :‏ l‏e‏u‏q‏e‏s‏
( ریاضى ) دنباله
sequence of functions
دنباله ى تابع ها

( موسیقى ) تکرار ملودى
( به ویژه فیلم سینما ) صحنه ، فصل ، سکانس
in the next sequence, the hero marries the girl
در صحنه ى بعدى قهرمان با آن دختر ازدواج مى کند. ‏

( کلیساى کاتولیک ) سرود پیش از قرائت انجیل
( به روش خاصى ) مرتب کردن ، پشت سر هم قرار دادن ، دهنادن ، قطار کردن


- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

* in sequence
به ترتیب ( ترتیب خاص ) ، پشت سر هم
پس واژگان دنباله درست است
واژگان دیگر پی رفت، دهناد، رشته هستند.
از سویی واژه پی آیند نیز به چم sequel , consequent آمده ولی بیشتر به برآیند از دیدما نزدیکتر است.
بادرود

پشت سر هم بودن

یکی پس از دیگری آمدن ( بترتیب )

پیوستگی

برابر فارسی توالی " تواتر: پیاپی، پیاپِیش، پشت سرهمی،


کلمات دیگر: