کلمه جو
صفحه اصلی

انتظار کشیدن

فارسی به انگلیسی

await, tarry, to be waiting

to be waiting


await, tarry


فارسی به عربی

احضر , انتظار

مترادف و متضاد

wait (فعل)
منتظر شدن، انتظار کشیدن، پیشخدمتی کردن، صبر کردن، چشم براه بودن

attend (فعل)
همراه بودن، توجه کردن، انتظار داشتن، حضور داشتن، رسیدگی کردن، مواظبت کردن، گوش کردن، در ملازمت کسی بودن، در پی چیزی بودن، از دنبال امدن، انتظار کشیدن، پرستاری کردن

فرهنگ فارسی

نگران بودن و پر مور داشتن و چشم به راه بودن .

لغت نامه دهخدا

انتظار کشیدن. [ اِ ت ِ ک َ/ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) نگران بودن و پرمور داشتن و چشم براه داشتن. ( ناظم الاطباء ) :
ساقی خوش است در رمضان باده سحور
می در پیاله ریز و مکش انتظار صبح.
باقر کاشی ( از آنندراج ).

واژه نامه بختیاریکا

رَه پائیدِن

پیشنهاد کاربران

در پارسی " پیوسیدن "

معنی انتظار کشیدن: چشم به راه

مدتی را به انتظار سپری کردن


کلمات دیگر: