مترادف مغلطه : سفسطه، مغالطت، مغالطه
مغلطه
مترادف مغلطه : سفسطه، مغالطت، مغالطه
فارسی به انگلیسی
misleading question, sophistical statement
chicanery, double talk, doublespeak
مترادف و متضاد
مشتبه سازی، مغالطه، مغلطه
سفسطه، مغالطت، مغالطه
فرهنگ فارسی
سخنی که کسی رابه غلط واشتباه بیندازد، مغالیط جمع
( اسم ) ۱ - کلامی که بوسیله آن کسی را در غلط و اشتباه اندازند : [ رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم . ] ( حافظ . ۲ ) ۲۶۱ - جایی که کسی را بغلط و اشتباه اندازد .
به معنی غلوطه است . جمع مغالط
( اسم ) ۱ - کلامی که بوسیله آن کسی را در غلط و اشتباه اندازند : [ رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم . ] ( حافظ . ۲ ) ۲۶۱ - جایی که کسی را بغلط و اشتباه اندازد .
به معنی غلوطه است . جمع مغالط
فرهنگ معین
(مَ لَ طِ ) [ ع . مغلطة ] (اِ. ) سخنی که کسی را به غلط و اشتباه بیندازد.
لغت نامه دهخدا
( مغلطة ) مغلطة. [ م َ ل َ طَ ] ( ع اِ ) به معنی غَلوطة است. ( منتهی الارب ). غَلوطة. ج ، مغالط.( اقرب الموارد ). سخن غلط و کلامی که بدان در غلط اندازند. ( ناظم الاطباء ). اغلوطة. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مدخل بعد و غلوطة و اغلوطة شود.
مغلطه. [ م َ ل َ طَ / طِ ] ( از ع ، اِ ) کلامی که مردمان بدان در غلط و اشتباه افتند. ( از ناظم الاطباء ). مغلطة :
رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم.
- مغلطه زدن ؛ مغلطه کردن :
باریک شد اینجا سخن ، دم می نگنجد در دهن
من مغلطه خواهم زدن ، اینجا روا باشد دغا.
- مغلطه کردن ؛ در اشتباه انداختن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ترکیب قبل شود.
|| فارسیان به معنی دغا و فریب و با لفظ زدن و دادن و بستن و خوردن استعمال نمایند. ( آنندراج ).
- مغلطه خوردن ؛ فریب خوردن :
نخوری مغلطه مهر که کرده ست قبول
آسمان آدمیان را به حوادث زایی.
اینکه سودم قدم بی طمعی در ره او
صورت فقرپرستیش مرا مغلطه داد.
مغلطه. [ م َ ل َ طَ / طِ ] ( از ع ، اِ ) کلامی که مردمان بدان در غلط و اشتباه افتند. ( از ناظم الاطباء ). مغلطة :
رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم.
حافظ.
- به مغلطه افتادن ؛ به شک و شبهه افتادن و به راه غلط افتادن. ( ناظم الاطباء ).- مغلطه زدن ؛ مغلطه کردن :
باریک شد اینجا سخن ، دم می نگنجد در دهن
من مغلطه خواهم زدن ، اینجا روا باشد دغا.
مولوی ( از آنندراج ).
و رجوع به ترکیب بعدشود.- مغلطه کردن ؛ در اشتباه انداختن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ترکیب قبل شود.
|| فارسیان به معنی دغا و فریب و با لفظ زدن و دادن و بستن و خوردن استعمال نمایند. ( آنندراج ).
- مغلطه خوردن ؛ فریب خوردن :
نخوری مغلطه مهر که کرده ست قبول
آسمان آدمیان را به حوادث زایی.
درویش واله هروی ( از آنندراج ).
- مغلطه دادن ؛ فریب دادن : اینکه سودم قدم بی طمعی در ره او
صورت فقرپرستیش مرا مغلطه داد.
درویش واله هروی ( از آنندراج ).
|| جایی که مردم در آن به اشتباه و غلطی افتند. ( غیاث ) ( از آنندراج ). جایی که کسی را به شک و شبهه می اندازد. ( ناظم الاطباء ).مغلطه . [ م َ ل َ طَ / طِ ] (از ع ، اِ) کلامی که مردمان بدان در غلط و اشتباه افتند. (از ناظم الاطباء). مغلطة :
رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم .
- به مغلطه افتادن ؛ به شک و شبهه افتادن و به راه غلط افتادن . (ناظم الاطباء).
- مغلطه زدن ؛ مغلطه کردن :
باریک شد اینجا سخن ، دم می نگنجد در دهن
من مغلطه خواهم زدن ، اینجا روا باشد دغا.
و رجوع به ترکیب بعدشود.
- مغلطه کردن ؛ در اشتباه انداختن . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکیب قبل شود.
|| فارسیان به معنی دغا و فریب و با لفظ زدن و دادن و بستن و خوردن استعمال نمایند. (آنندراج ).
- مغلطه خوردن ؛ فریب خوردن :
نخوری مغلطه ٔ مهر که کرده ست قبول
آسمان آدمیان را به حوادث زایی .
- مغلطه دادن ؛ فریب دادن :
اینکه سودم قدم بی طمعی در ره او
صورت فقرپرستیش مرا مغلطه داد.
|| جایی که مردم در آن به اشتباه و غلطی افتند. (غیاث ) (از آنندراج ). جایی که کسی را به شک و شبهه می اندازد. (ناظم الاطباء).
رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم .
حافظ.
- به مغلطه افتادن ؛ به شک و شبهه افتادن و به راه غلط افتادن . (ناظم الاطباء).
- مغلطه زدن ؛ مغلطه کردن :
باریک شد اینجا سخن ، دم می نگنجد در دهن
من مغلطه خواهم زدن ، اینجا روا باشد دغا.
مولوی (از آنندراج ).
و رجوع به ترکیب بعدشود.
- مغلطه کردن ؛ در اشتباه انداختن . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکیب قبل شود.
|| فارسیان به معنی دغا و فریب و با لفظ زدن و دادن و بستن و خوردن استعمال نمایند. (آنندراج ).
- مغلطه خوردن ؛ فریب خوردن :
نخوری مغلطه ٔ مهر که کرده ست قبول
آسمان آدمیان را به حوادث زایی .
درویش واله هروی (از آنندراج ).
- مغلطه دادن ؛ فریب دادن :
اینکه سودم قدم بی طمعی در ره او
صورت فقرپرستیش مرا مغلطه داد.
درویش واله هروی (از آنندراج ).
|| جایی که مردم در آن به اشتباه و غلطی افتند. (غیاث ) (از آنندراج ). جایی که کسی را به شک و شبهه می اندازد. (ناظم الاطباء).
مغلطة. [ م َ ل َ طَ ] (ع اِ) به معنی غَلوطة است . (منتهی الارب ). غَلوطة. ج ، مغالط.(اقرب الموارد). سخن غلط و کلامی که بدان در غلط اندازند. (ناظم الاطباء). اغلوطة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل بعد و غلوطة و اغلوطة شود.
فرهنگ عمید
سخنی که کسی را به غلط و اشتباه بیندازد.
واژه نامه بختیاریکا
هردل بردل
پیشنهاد کاربران
پارسی " دگل بازی " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
صحیح دانستن موضوع یا چیزی که ذاتن غلط است
برهان غلط آوردن برای اثبات چیزی که شخص در اثبات آن می کوشد
گمراه کردن دیگران
بازی با کلمات جهت گمراه کردن شخص یا قانع کردنش
گمراه کردن
توجیه امری با دلیل و برهان دروغین
کَژه = مغلطه کردن
کژهیدن/کژستن/کژهش کردن/کژست کردن = مغلطه کردن
کژستار/کژهگو/کژهنده/کژهشگر/کژهگر/کژهکار/کژهبند/کژهساز/کژهزن/= مغلطه کن
کژهیک = مغالطه آمیز
واکژهیدن = مغلطه را پیدا کردن / درست و تصحیح معغلطه
《که از من همی بار بایدت خواست
اگر کژه گویند اگر راه راست.
فردوسی》
کژهیدن/کژستن/کژهش کردن/کژست کردن = مغلطه کردن
کژستار/کژهگو/کژهنده/کژهشگر/کژهگر/کژهکار/کژهبند/کژهساز/کژهزن/= مغلطه کن
کژهیک = مغالطه آمیز
واکژهیدن = مغلطه را پیدا کردن / درست و تصحیح معغلطه
《که از من همی بار بایدت خواست
اگر کژه گویند اگر راه راست.
فردوسی》
دروغ گویی دلیل و برهان آوردن
دُژرا = مغالطه
{دُژرا: دُژ ( دیسهٔ دیگری از پیشوند �دُش� ) را ( به معنای دلیل، که در �چرا�، �زیرا� و �برای� دیده می شود )
#پیشنهاد_شخصی
#پارسی دوست
{دُژرا: دُژ ( دیسهٔ دیگری از پیشوند �دُش� ) را ( به معنای دلیل، که در �چرا�، �زیرا� و �برای� دیده می شود )
#پیشنهاد_شخصی
#پارسی دوست
سفسطه، مغلطه
�سفسطه� و �مغلطه� را بیش تر جاها به یک آرش گرفته اند که از دیدگاه �منطق صوری� تا آنجا که می دانم، چندان باریک و درست نیست؛ روشن نمودن تفاوت های بنیادی این دو واژه از دیدگاه منطقی، جُستار این نوشتار نیست و به هر رو، آماجم از کاربرد آن ها در چارچوبی بسته تر در این نوشتار، بیش تر سویه ی دانسته یا از روی نادانی بکار بردن شان را دربرمی گیرد. در این چارچوب، کاربرد �سفسطه� در سخن، بیش تر از روی نادانی است؛ در حالیکه مغلطه، دانسته و آگاهانه با آماج فریبکاری بکار گرفته می شود.
برگرفته از پی نوشت نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/02/blog - post_37. html
�سفسطه� و �مغلطه� را بیش تر جاها به یک آرش گرفته اند که از دیدگاه �منطق صوری� تا آنجا که می دانم، چندان باریک و درست نیست؛ روشن نمودن تفاوت های بنیادی این دو واژه از دیدگاه منطقی، جُستار این نوشتار نیست و به هر رو، آماجم از کاربرد آن ها در چارچوبی بسته تر در این نوشتار، بیش تر سویه ی دانسته یا از روی نادانی بکار بردن شان را دربرمی گیرد. در این چارچوب، کاربرد �سفسطه� در سخن، بیش تر از روی نادانی است؛ در حالیکه مغلطه، دانسته و آگاهانه با آماج فریبکاری بکار گرفته می شود.
برگرفته از پی نوشت نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/02/blog - post_37. html
کلمات دیگر: