مترادف سلخ : پوست کندن، پوست کنی، محو، نابودی، روز آخرماه
متضاد سلخ : غره
pond, pool
۱. پوست کندن
۲. پوستکنی
۳. محو، نابودی
۴. روز آخرماه ≠ غره
پوست کندن ≠ غره
پوستکنی
محو، نابودی
روز آخرماه
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) روز آخر ماه .
(سَ لْ) [ ع . ] (مص م .) پوست کندن .
خیام .
(از المعجم فی معاییر اشعار العجم صص 469 - 470).
سلخ . [ س ِ ] (ع اِ) پوست مار که می اندازد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوست مار. (مهذب الاسماء). || در اصطلاح پزشکی هرگاه چیزی گشایندچون داروی سخت تیز یا چیزی برنده چون آهن و نی و غیر آن بطبقه ٔ قرنیه رسد و جراحتی کند سبک چنانچه پوست بیرون بخراشد و بعضی از وی بریده شود و از روی پوست دیرتر خیزد آنرا سلخ گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
(سَلخ) روز اخر ماه قمری که در شامگاه ان هلال ماه در اسمان دیده شود
با عرض سلام واژه مورد نظر در دیوان سهراب سپهری به کار رفته و بسیاری از ادبا آن را اشتباه معنا کردند چون این واژه از اختصاصات زبان محلی می باشد معنای واژه مورد نظر چنین است که هرگاه آب بر لبه ی حوض دشت و صحرا برسد یعنی حوض به طور کامل از آب پر شود میگویند حوض سلخ شده است و بیشتر ادبا به اشتباه ان را سلاخی معناکرده اند سهراب میگوید:یا من باشد فردا لب سلخ طرحی از بزها بردارم یعنی کنار حوض پر آب دشت نقش از گله ی گوسفندان بکشم تشکر از سایت خوبتون
(سِلخ) چشمه،استخر
در فین کاشان، از واژه سِلخ به مفهوم "استخر" یا محل ذخیره آب استفاده می شود