کلمه جو
صفحه اصلی

توجه


مترادف توجه : تدقیق، دقت، مبالات، مداقه، نگرش، پرستاری، تیمار، دل سوزی، علاقه، مراقبت، مواظبت، اعتنا، التفات، رعایت، عنایت، محل، مراعات، ملاحظه، وقع، پروا، تمایل، میل، نگهداری، روی کردن، روی آوردن، تیمار داشتن، غمخواری

برابر پارسی : آگاهی، پرداختن، پروا، دریافت، نگاه، نگر، روی آوری، رویکرد، نگرورزی

فارسی به انگلیسی

account, attention, care, cognizance, concern, consciousness, consideration, eye, heed, intentness, interest, maintenance, mindfulness, nevermind, note, notice, preoccupation, regard, thought, hand, favour, concentration, mark

attention, care, favour, concentration


account, attention, care, cognizance, concern, consciousness, consideration, eye, heed, intentness, interest, maintenance, mindfulness, nevermind, note, notice, preoccupation, regard, thought, hand


فارسی به عربی

احسان , اعتبار , انتباه , حضور , خیمة , عیش , میل

مترادف و متضاد

attention (اسم)
دقت، توجه، رسیدگی، مراقبت، حواس، خبردار، ادب و نزاکت، حاضرباش

tendency (اسم)
میل، تمایل، توجه، استعداد، گرایش، زمینه، علاقه مختصر

remark (اسم)
اظهار، تذکر، توجه، بیان، ملاحظه، فرمایش، عرضه داشت، تبصره

tent (اسم)
توجه، طاق، ساباط، سایبان، خیمه، چتر، چادر، نوعی شراب شیرین اسپانیولی

advertence (اسم)
توجه

consideration (اسم)
توجه، رسیدگی، مراعات، ملاحظه، سنجش

regard (اسم)
توجه، نظر، سلام، مراعات، بابت، ملاحظه، درود، احترام، نگاه، رعایت، باره

care (اسم)
توجه، غم، بیم، مواظبت، سرپرستی، تیمار، پرستاری، مراقبت، پروا، دلواپسی غم

notice (اسم)
خبر، توجه، اعلان، اگهی، اطلاع، اخطار

advertency (اسم)
توجه

favor (اسم)
توجه، مساعدت، خدمت، خیر خواهی، التفات، مرحمت

keep (اسم)
توجه، حفاظت، امانت داری، علوفه، نگاهداری

notation (اسم)
توجه، حاشیه نویسی، یادداشت، ثبت، نشان گذاری، نمادسازی، بخاطر سپاری

assiduity (اسم)
توجه، ممارست، پشت کار، توجه و دقت مداوم، مواظبت، استقامت، مداومت

tendance (اسم)
توجه، مواظبت، حضور، پرستاری، مراقبت

heed (اسم)
توجه، مراعات، رعایت، اعتناء

attendance (اسم)
توجه، رسیدگی، حضور، حضار، ملازمت، همراهان، خدمت، سرپرستی، تیمار، پرستاری، ملتزمین

تدقیق، دقت، مبالات، مداقه، نگرش


پرستاری، تیمار، دل‌سوزی، علاقه، مراقبت، مواظبت


اعتنا، التفات، رعایت، عنایت، مبالات، محل، مراعات، ملاحظه، وقع


پروا


تمایل، میل


نگهداری


روی کردن، روی آوردن


تیمار داشتن، غمخواری


۱. تدقیق، دقت، مبالات، مداقه، نگرش
۲. پرستاری، تیمار، دلسوزی، علاقه، مراقبت، مواظبت
۳. اعتنا، التفات، رعایت، عنایت، مبالات، محل، مراعات، ملاحظه، وقع
۴. پروا
۵. تمایل، میل
۶. نگهداری
۷. روی کردن، روی آوردن
۸. تیمار داشتن، غمخواری


فرهنگ فارسی

روکردن، روی آوردن، روگرداندن بطرف چیزی

تمرکز ذهن بر محرک یا محرک‌های خاص و نادیده گرفتن محرک‌های محیطی دیگر


فرهنگ معین

(تَ وَ جُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - روی کردن . ۲ - روی گردانیدن به سوی چیزی .

لغت نامه دهخدا

توجه. [ ت َ وَج ْ ج ُه ْ ] ( ع مص ) روی فرا چیزی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). روی نهادن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). روی آوردن ، یقال : توجهت نحوک و الیک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). رو بسوی چیزی یا به کسی آوردن ( غیاث اللغات ). روی آوردن و قصد کردن بسوی چیزی یا کسی. ( از اقرب الموارد ). و با لفظ کردن مستعمل. ( آنندراج ). || شکست خوردن. || روی گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پیر شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).یقال : توجه الشیخ ؛ ای ولی و کبر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || و فی المثل : احمق ما یتوجه ؛ ای لایحسن ان یأتی الغائط. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) اراده و میل و آرزو و نگاه و نظر مرحمت و روی آوردگی و لطف و مهربانی و ملاطفت و شفقت و نوازش. || تدبیر و تأمل و اندیشه. ( ناظم الاطباء ).
- توجه خاص ؛ نظر مرحمت و برگردانیدن روی بجانب خدای. ( ناظم الاطباء ).
- توجه نیازآمیز ؛ عبادت با خضوع و خشوع. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

رو کردن، روی آوردن، رو گرداندن به طرف چیزی.

دانشنامه عمومی

توجه یک فرایند شناختی است که در آن تمرکز ذهن بر محرک یا محرکهای خاصی از محیط جمع می شود و محرکهای محیطی دیگر نادیده گرفته می شوند.
اختلال کم توجهی - بیش فعالی
توجه یکی از موضوعاتی است که در روانشناسی و علوم اعصاب شناختی به آن بسیار پرداخته شده است و یکی از زمینه های اصلی تحقیق در آموزش و پرورش، روان شناسی و علوم اعصاب است. زمینه های فعال این تحقیقات شامل بررسی سرچشمهٔ سیگنال های مولد توجه، تأثیر این سیگنال ها بر میزان سازی یاخته های عصبی حسی و رابطهٔ بین توجه و دیگر فرایندهای شناخت پذیر مانند حافظهٔ کاری و هوشیاری می شود. یکی از زمینه های به نسبت جدید تحقیق در این زمینه، بررسی ضربات مغزی تروماتیک و اثرات آن ها بر توجه است.

فرهنگ فارسی ساره

روی آوری، پروا، رویکرد، منید، روی آوری، پرداختن، دریافت


فرهنگستان زبان و ادب

{attention} [روان شناسی] تمرکز ذهن بر محرک یا محرک های خاص و نادیده گرفتن محرک های محیطی دیگر

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آغاز کردن نماز با تکبیرهای هفتگانه را توجّه گویند و از این عنوان در باب صلات سخن رفته است.
توجه در لغت، روی آوردن به جهتی و در اصطلاح، شروع کردن نماز با هفت تکبیر ـ از جمله تکبیرة الإحرام ـ همراه دعاهای سه گانه آن است؛ دعای نخست پس از تکبیر سوم، دعای دوم پس از تکبیر پنجم و دعای سوم پس از تکبیر هفتم خوانده می‏شود.
موارد استحباب توجّه
توجه در موارد زیر مستحب است: آغاز هر نماز واجب؛ نخستین رکعت نافله های ظهر، مغرب، وتیره، نماز شب و نماز وتر.


[ویکی الکتاب] معنی تَوَجَّهَ: رو کرد - روی آورد
معنی یَجْمَحُونَ: شتابان وبدون توجه به راست و چپ و بی وقفه گذر می کردند (از کلمه جماح به معنی رد شدن و عبور کردن عابر به سرعت ، و بدون توجه به راست و چپ خود و بدون اینکه چیزی او را از حرکت باز بدارد )
معنی ذَ ٰلِکُمُ: با شما هستم آن (پسوند "کُمْ "برای جلب توجه شنوندگان به کار رفته است)
معنی ذَ ٰلِکمَا: با شما دو نفرهستم آن (پسوند "کُمْ " برای جلب توجه شنوندگان به کار رفته است)
معنی صَرَفْنَا إِلَیْکَ: به سوی تو متوجه کردیم ( توجه شان را از جاهای دیگر به سوی برگرداندیم)
معنی ذَ ٰلِکُنَّ: با شما زنان هستم آن (پسوند "کُنَّ "برای جلب توجه شنوندگان به کار رفته است)
معنی کَذَ ٰلِکُمْ: با شما هستم اینگونه است (پسوند "کُمْ "برای جلب توجه شنوندگان به کار رفته است)
معنی لَا تَلْوُونَ: توجه نمی کردید (از ماده ل ی ی است ، و کلمه لی به معنای التفات و متمایل شدن به این سو و آن سو است و عبارت "وَلَا تَلْوُونَ عَلَیٰ أحَدٍ " یعنی به کسی توجه نمی کردید)
معنی ذَانِکَ: با تو هستم این دو (پسوند "کَ" برای جلب توجه شنونده به کار رفته است و ذان تثنیه "ذا" ست که اسم اشاره به معنی این می باشد )
معنی تَفَقَّدَ: جویای چیزی شدکه باید باشد(کلمه تفقد به معنای تعهد(توجه به عهد گذشته) است ، لیکن حقیقت تفقد این است که آدمی متوجه فقدان چیزی شود )
معنی یُحَافِظُونَ: محافظت دارند - محافظت می کنند (با توجه به معانی باب مفاعله محافظت، حفظ کردنی همه جانبه و با یاری گرفتن و همکاری با دیگران است)
معنی یَسْأَلُکَ: از تو می پرسد (در عبارت "یَسْأَلُکَ ﭐلنَّاسُ عَنِ ﭐلسَّاعَةِ " چون جمله با فعل شروع شده مفرد آمده ولی با توجه به فاعلش جمع معنی می شود )
ریشه کلمه:
وجه (۷۸ بار)

چهره روی. صورت. . گردش روی تو را به آسمان می‏بینیم . درمجمع و قاموس و مصباح گفته «اَلْوَجْهُ: مُسْتَقْبِلُ کُلِ شَیْ‏ء» وجه روی هر چیز است که با آن روبرو شوند. راغب می‏گوید: وجه دراصل صورت و چهره است... و چون صورت اولین چیزی است که با تو روبرو می‏شود و نیز از همه اعضاء بدن اشرف است لذابه معنی روی هر چیز، اشرف هرچیز، اول هرچیز، بکار رفته است. علی هذا وجه در اصل به معنی صورت و ثانیا به معنی روبرو شده هر چیز و اشرف هرچیز... آمده است در اینجا لازم است به اموری توجه شود. 1 فعل وجه در قرآن مجید فقط از باب تفعیل و تفعل آمده است مثل . من گرداندم روی خود را به کسیکه آسمانها و زمین را آفریده است یعنی به سوی او رو کردم. . و چون روکرد به طرف مدین گفت: امیداست خدایم مرا به راه راست (که از فرعون خلاص شوم) هدایت کند. 2 در بسیاری از آیات قرآن وجه به خدا نسبت داده شده و این آیات دو قسم‏اند. اول مانند آیات . مرفوع بودن «ذوالْجَلال» را که وصف «وجه» است در نظر داشته باشید. ایضا . ظاهراً مراد از وجه در این دو آیه ذات پروردگار است. طبرسی ذیل . فرموده: عرب وجه الشی‏ء بکار برده و از آن ذات شی‏ء اراده می‏کند و این از آن باب است که با لفظ اشرف و محترم بذات شی‏ء و خود شی‏ء اشاره می‏کنند چنانکه خدای سبحان فرماید: «کُلُ شَیْ‏ء هالِکَ اِلا وَجْهَهُ» - «وَبَیْقی وَجْهُ رَبِکَ» یعنی فقط پروردگارت می‏ماند. در مصباح، صحاح،قاموس، اقرب الموارد و مفردات تصریح شده که وجه به معنی ذات و نفس شی‏ء آید. و در جوامع الجامع، مجمع، کشاف، تفسیر بیضاوی و غیر آنها در هر دو آیه وجه خدا را ذات خدا گفته‏اند مؤید آن لفظ «ذُوالجلال» در آیه اول است که وصف «وجه» آمده نه وصف «ربک» و این می‏رساند که وجه ذوالجلال ذات ذوالجلال است. یعنی: هر آنچه در زمین است فانی و زائل می‏باشد اماذات پروردگارت باقی و همیشگی است - هر چیز فانی وفائت است جز ذات خدا. اگر «ذوالجلال» صفت «وجه» نیامده بود بهتر بود که وجه رب راصفات و تدبیرخدا معنی کنیم. والله العالم. 3 قسم دوم از آیاتیکه وجه را بخدا نسبت می‏دهدبه قرار ذیل است . . . . مراد از وجه در اینگونه آیات ظاهرا رحمت و ثواب و رضایت خداوند است چنانکه در بعضی از آیات به جای وجه مرضاة آمده مثل . . ظاهرا سر اینکه وجه در جای ثواب و رضایت آمده آن است که انسان در سوال و طلب خویش اول وجه و چهره طرف را می‏خواهد تا روبرو شده و مطلب خویش را اظهار دارد، نیکوکاران هم در عمل خویش چنین اند، بعید نیست که وجه در این آیات مصدر و به معنی توجه و روکردن باشد یعنی مومنان برای توجه و روکردن خدا چنین می‏کنند و توجه خدا عبارت اخرای ثواب و رضایت خدا است. 4 در بعضی از آیات نسبت وجه به انسان داده شده ولی مراد از آن چهره و صورت نیست مثل . . . به قولی مراد از وجه در این آیات نفس و ذات است یعنی: بلی آنکه نفس خویش به خدا تسلیم کند و خالص کند و چیزی را شریک او نداند و نیکوکار باشد پاداش او نزد پروردگار است. ظاهرا مراد از تسلیم وجه به خدا ایمان به خداست چنانکه مراد از احسان عمل صالح است آیات سه گانه فوق با آیات «اَلذَّینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» مطابق اند، پس تسلم وجه به خدا آن است که انسان فقط به خدا رو کرده و او را معبود و مالک خویش بداند و به وی تسلیم شود. در خاتمه به چند آیه اشاره می‏کنیم. 1- . به قولی مراد از وجه در آیه جهت است یعنی بهرکجا رو کردید جهتی که خدا امر کرده به آن رو کنید در آنجاست ممکن است مراد از آن ذات باشد و به مناسبت «تُوَلّوُا» وجه آمده است که نمازخوان می‏خواهد با خدا روبرو شود یعنی: مشرق و مغرب مال خداست بهرکجا رو کنید خدا در آنجاست و با خدا روبرو هستید. در تفسیرعیاشی از حضرت باقر «علیه السلام» نقل شده که آیه فقط در باره نماز مستحبی است رسول خدا«صلی الله علیه واله» روی مرکب خویش آنگاه که به خیبر می‏رفت نماز خواند، مرکبش به هر طرف رو میکرد و آنگاه که ازخیبر بر می‏گشت پشت به مکه نماز خواند. نظیر آن را از زراره از حضرت صادق «علیه السلام» نیز نقل کرده است. المیزان گوید: این آیه توسعه قبله است از حیث جهت نه مکان. المنار گفته: به قول بعضی این آیه پیش از دستور به قبله معین نازل شده است... به نظر نگارنده: اگر ثابت شود که آیه راجع به نماز استحبابی است هیچ وگرنه: ظاهراً مقدّمه تحویل قبله است و خداوند خواسته با این آیه زمینه تحویل قبله را فراهم آورد که اگر روزی قبله از بیت المقدس به کعبه برگردانده شد نباید وحشت کرد و غیرممکن دانست زیرا همه جهات مال خدا است و بهرکجا رو کنید با خدا روبرو هستید. و یا منظور نمازخواندن نیست بلکه اشاره به احاطه خداست نسبت بهرجا و هرمکان. 2- . «وِجْهَة» به کسر واو آن است که انسان به آن رو می‏کند مثل قبله. یعنی برای هر قوم قبله‏ای است که به آن رو می‏کند(و بحسب اقتضاء وقت بر آنها تشریع و تعیین شد و حکم تکوینی نیست که قابل تبدیل نباشد) در کارهای خوب پیشروی کنید که آن مهم است. 3- . وجیه به معنی ذوجاه و محترم است یعنی: خدا موسی را از اذیتیکه می‏کردند و نسبتی که می‏دادند مبری نمود و او پیش خدا محترم وعزیز بود.

جدول کلمات

اعتنا

پیشنهاد کاربران

ایاسیدن خوب است آنگاه همه پسند و پویا نیست.
دیدآوری
دیدورزی
نگه ورزی
شایسته است.

توجه کُن: به گوش و به هوش باش، هُشدار، هوشیار باش، دل بده!

در پهلوی " ایاسش " از بن ایاسیدن به چم متوجه شدن، برابر فرهنگ کوچک زبان پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.
ایاسنده = توجه کننده
ایاسیدم = متوجه شدم

نظر

تدقیق، دقت، مبالات، مداقه، نگرش، پرستاری، تیمار، دل سوزی، علاقه، مراقبت، مواظبت، اعتنا، التفات، رعایت، عنایت، محل، مراعات، ملاحظه، وقع، پروا، تمایل، میل

اهتمام

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ویاپ ( سنسکریت: وْیَپِکش vyapeksh )
ساوادا ( سنسکریت: ساوَدهانَتَ )
پَریکْش ( سنسکریت )
آدَر ( سنسکریت: آدَرَ )

التفات

وَجَهَ ( ریشه ) ، ریختار ( صیغه ) فَعَلَ :
تَوَجُه = دَرنِگَری ، دَرنِگَرِش ( تَفَعُل )
مُتِوَجه = دَرنِگَرَنده ( مُتِفَعِل )
وَجه : حَواله کَردن این مَبلَغ دَر وَجه ِ آقا/ خانم . . .
واریز کَردن این رِسه / رِسو ( اَز رِسیدن ) به دَرنِگَر
بانا/ بانو . . . ( اَگرچه می تَوان واژهء دَرنِگَر را هَم به
کار نَگِرِفت )
وَجیه = دَرنِگَرا ( نَرینه ) ( فَعیل )
وَجیهه = دَرنِگَرا ( مادینه ) ( فَعیلِه )
توجیه = دَرنِگرانِش ( تَفعیل )
مُوَجَه = دَرنِگَریسته ، دَرنِگَریده ( مُفَعَل )
مُوَجِه = دَرنِگَرانَنده ( مُفَعِل )
وِجاهَت = دَرنِگَرَندِگی ، دَرنِگَریستِگی ( فِعالَه )
مُواجه = هَم دَر نِگَر/ دَرهَم نِگَر ( مُفاعِل )
مُواجِهه = هَم دَر نِگَری / دَرهَم نِگَری ( مُفاعِله )
اَگَر دَر بَرخی اَز ریختارها نِشان های ِ زیر و زِبَر و پیش با تَنه ( اَصل ) اَرَبی ناهَم سان است از این روست که دَر پارسی ِ اِمروز ما آن ها را با گویش ِ مان هَم سان کَرده ایم.
اَگر اَز ریشه واژه ها و وَند های ِ شِناخته شُده ء پارسی بَهره بِبَریم اَز سویی بَرای پارسی زَبانان آشنا یَند و هَم تَوانایی های ِ پارسی را که بیکار مانده اَند را می تَوان دوباره به کار اَنداخت تا رفته رَفته چِشم ها و گوش ها به آن ها خو بِگیرَند و به گُفتی ( قولی ) جا بیاُفتَند .


دَرنگری

توجه= نگربُرد
مورد توجه قرار گرفتن= در نگربرد آمدن

مدنظر


لحاظ کردن

آیاسیدن یا یاسیدن می تواند برابر خوبی باشد. به معنی ۱ ) یاد آوردن ۲ ) چیزی را در ذهن داشتن و متوجه آن بودن.

اهتمام: توجه

ریز بینی . تیز بینی . . نزومانش . پهلوی

دیدن و فهمیدن و رو کردن و گوش دادن


کلمات دیگر: