کلمه جو
صفحه اصلی

معاف


مترادف معاف : بخشوده، صرف نظر، عفو

برابر پارسی : بخشوده، برکنار، رهاشده

فارسی به انگلیسی

exempt, free _, excused

exempt


exempt, excused


exempt, free _


فارسی به عربی

معفی

مترادف و متضاد

exempt (صفت)
عاری، ازاد، معاف

اسم بخشوده، صرف‌نظر، عفو


بخشوده، صرفنظر، عفو


فرهنگ فارسی

عفوکرده شده، بخشوده
( اسم ) ۱ - بخشوده شده عفو کرده . ۲- صرف نظر شده رها شده . توضیح مولف غیاث گوید : معاف بضم میم در اصل معافی بود بر و زن منادی - صیغ. اسم مفعول از باب مفاعله - که مصدرش معافات است بر و زن مناجات ماخوذ از عفو . پس در استعمال فارسیان الف از آخرمعافی - که مقلوب است از یا - ساقط شده چنانکه در لفظ صاف - که در اصل صافی بود صیغ. اسم فاعل - در استعمال فارسی یائ از آخر آن افتاد ( و ) چنانکه از لفظ متعال - که در اصل متعالی بود - یائ از آخر آن در حالت وقف ساقط شد . پس معاف بفتح میم - چنانکه شهرت دارد - غلط است اما باید دانست که معافات در عربی بمعنی نگاه داشتن ( چنانکه خدا کسی را از رنج و بیماری نگاه دارد ) و عافیت دادن است . در صورت صحت این حدس در معنی این کلمه تصرف کردهاند . در ذیل قوامیس دزی هم معاف بجای معافی آمده . دکتر خیام پور نوشته : اسم مفعول اعفاه یعفیه است و در اصل معفی بوده که بقلب مکانی معاف شده و بوزن مفلح در آمده است ( محیط المحیط ) . صاحب بهار عجم اشتقاق آنرا از معافه بتشدید فائ میداند نادرست و برخلاف نص لغت است و معافی اصلا در لغت نیامده است .

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِمف . ) بخشیده شده ، عفو کرده شده .

لغت نامه دهخدا

معاف. [ م ُ ] ( از ع ، ص ) بخشیده شده و معذورو آمرزیده شده و عفوکرده شده. ( ناظم الاطباء ). در اصل معافی بود بر وزن منادی صیغه اسم مفعول از باب مفاعله که مصدرش معافات است بر وزن مناجات مأخوذ از عفوپس در استعمال فارسیان الف از آخر معافی که مقلوب است از یاء ساقط شده چنانکه در لفظ صاف که در اصل صافی بود صیغه اسم فاعل در استعمال فارسی یاء از آخر آن افتاد چنانکه از لفظ متعال که در اصل متعالی بود یاء از آخر آن در حالت وقف ساقط شد پس معاف به فتح میم چنانکه شهرت دارد غلط است. ( غیاث ) ( آنندراج ). اسم مفعول از «اعفاه یعفیه » است و در اصل «معفی » بود که به قلب مکانی «معاف » شده و به وزن «مفلع» درآمده است. و یا ممکن است «معافی » یعنی اسم مفعول از «عافاه یعافیه » بوده و لام آن حذف شده باشد و در این صورت وزن آن «مفاع » است و اینکه صاحب بهار عجم اشتقاق آن را از «معافه » به تشدید فاء می داند نادرست و برخلاف نص لغت است و «معافه » اصلاً در لغت نیامده است. ( نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال دوم شماره 1 ) :
هشت حرف است آنکه اندر فارسی ناید همی
تا نیاموزی نباشی اندراین معنی معاف
بشنو از من تاکدام است آن حروف و یادگیر
ثا و حاو صاد و ضاد و طا و ظا و عین و قاف.
( ازامثال و حکم ج 4 ص 1982 ).
|| اجازه داده شده. ( ناظم الاطباء ). || خلاص گشته و آزاد شده. ( ناظم الاطباء ). || تندرست. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): من اصبح منکم آمناً فی سربه معافاً فی بدنه... فکانماحاز الدنیا بحذافیرها. ( حدیث ، یادداشت ایضاً ).

فرهنگ عمید

عفو کرده شده، بخشوده.

دانشنامه عمومی

معاف ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
معاف (بندر انزلی)
معاف (ماسال)

فرهنگ فارسی ساره

بخشوده


پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن واژه ی پَرگود pargud می باشد که پهلوی است

پهلوی " پرگوت " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
پرگوتش= معافیت
پرگوتیدن= معاف کردن

معاف: [ اصطلاح نظامی ]کسی که به خدمت نرفته و کارت پایان خدمت دارد.

رها بودن از چیزی یا کاری


کلمات دیگر: