مترادف مشوق : محرض، محرک، مروج
برابر پارسی : برانگیزنده، امیدده
encourager, patron
come-on, encouragement, incentive, inducement, instigation, patron, stimulant, stimulus, supportive
صفت محرض، محرک، مروج
محرض، محرک، مروج
محرک بیرونی که برانگیزندۀ رفتار موجود زنده است
(مُ شَ وَّ) [ ع . ] (اِفا.) به شوق آورده شده .
(مُ شَ وِّ) [ ع . ] (اِمف .) تشویق کننده ، بر سرشوق آورنده .
مولوی .
مشوق . [ م ُ ش َوْ وَ ] (ع ص ) به آرزو درآورده شده . (غیاث ) (آنندراج ).
مشوق . [ م ُ ش َوْ وِ ] (ع ص )به آرزو درآورنده کسی را. (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). آنکه به آرزو و شوق آورد. (یادداشت مؤلف ).
امیدده، برانگیزنده