کلمه جو
صفحه اصلی

بسیچ

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- سامان جهاز اسباب وسایل. ۲- سلاح ساز جنگ . ۳- رخت سفر. ۴- ( اسم ) ساختگی آمادگی آماد. سفر شدن . ۵- قصد اراده عزم عزیمت . ۶- آماده ساختن نیروی نظامی و تمامی ساز و برگ سفر و جنگ ۷- تجهیزات

دانشنامه عمومی

ساز و برگ ، ابزار چراغ است مر تیره شب را بسیچ به بد تا توانی تو هرگز مپیچ (شاهنامه)


پیشنهاد کاربران

در پارسی کهن " پسیچ " از بن پسیچیدن به چم تجهیز کردن ، گرهم آوردن.

همکاری کردن - اراده کردن - جمع شدن

همان بسیج است.

بسیچ یا بسیج صورت تحول یافته �بفیچ � فعل امر از فعل فیچستن یا فیچیدن میباشد بفیچ یعنی زود باش اماده شو عکس العمل سریع نشان دادن مجهز شدن معنی میدهد بفیچ فقط امروزه در زبان لری بختیاری کاربرد دارد فعل امر بسیچ یادگاری از فعل سیچیدن فیچیدن یا فیچستن هست اما به طور کلی این فعل در زبان معیار امروزه کاربردی ندارد

بدو گفت : ازین غم میندیش هیچ
هُشیواری و رایِ دانش بسیچ
فردوسی


کلمات دیگر: