کلمه جو
صفحه اصلی

ممزوج


مترادف ممزوج : آمیخته، درهم، قاطی، مخلوط، مرکب

برابر پارسی : آمیخته شده، درآمیخته، درهم سرشته، درهم شده

فارسی به انگلیسی

mixed

فارسی به عربی

صلیب

مترادف و متضاد

mixed (صفت)
مخلوط، مختلط، درهم، امیخته، ممزوج، درهم ریخته، ناجنس، قاتی

آمیخته، درهم، قاطی، مخلوط، مرکب


فرهنگ فارسی

آمیخته شده، آمیخته، شراب آمیخته با آب
۱ - ( اسم ) آمیخته مخلوط . ۲ - ( اسم ) شراب آمیخته با آب : [ گر می دهی ممزوج ده کاین وقت می ممزوج به بر می گلاب ناب نه چون اشک احرار آمده . ] ( خاقانی . سج . ۳۹۱ ) یا شراب ممزوج ۳ - یکی از اشکال خط عربی ( پیدایش خط و خطاطان . ۸۸ )

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) آمیخته ، مخلوط .

لغت نامه دهخدا

ممزوج. [ م َ ] ( ع ص ) آمیخته شده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آمیخته. مخلوط.( از ناظم الاطباء ). با هم آمیخته. درهم :
گفتم ز کیست چرخ بدآمیزش مزاج
گفتا ز نور خور شد ممزوج و بارور.
ناصرخسرو.
|| شرابی که با گلاب یا به دیگر عرق بارِد آمیخته باشند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مقابل صِرف شراب آمیخته. شراب آمیخته با آب. ( ناظم الاطباء ). آمیخته به چیزی و این در مایعات و سائلات مستعمل میشود چون شیر با آب و گلاب با شراب ، و می ممزوج و باده ممزوج ، یعنی شراب با آب آمیخته و این مقابل صرف است. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) : اندر تابستان شراب ممزوج مزاجها را موافق تر از صرف باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
گر می دهی ممزوج ده کاین وقت می ممزوج به
بر می گلاب ناب نه چون اشک احرار آمده.
خاقانی.
در ممزج باشم و ممزوج کوثر خاطرم
در معرج غلطم و معراج رضوان جای من.
خاقانی.
می ممزوج را از صرف بهتر می توان خوردن
ز چشمش شد فزونتر فیض لعل آبدار او.
صائب.
عالمی را کرد بیخود آن دو لعل آبدار
باده ممزوج چندین نشئه ای می داشته ست.
صائب.
- ممزوج کردن ؛ آمیختن شراب و جز آن را با آب :
تا ابر کند می را با باران ممزوج
تا باد به می درفکندند مشک به خروار.
منوچهری.
اگر آید حاجت مردم گرم مزاج را به خوردن این شراب با آب و گلاب ممزوج کنند تا زیان نکند. ( نوروزنامه ).

فرهنگ عمید

۱. آمیخته شده، آمیخته.
۲. ویژگی شراب آمیخته با آب.

پیشنهاد کاربران

یکی شدن

درآمیخته

ممزوج یعنی قاطی پاتی شدن

ریشه این کلمه زوج است به معنایه جفت شدن، یکی شدن، پس میتوان گفت ممزوج یعنی زوج شده، یکی شده، قاطی شده

امشاج.
ممزوج بیشتر مخلوط است. مثلا ممزوج آب و گلاب.
امشاج بیشتر ترکیب است. که در اثر ترکیب صفات جدیدی پدیدار می شود مثلا امشاج اسپرم با تخمک که باعث ایجاد تخم می شود.


کلمات دیگر: