کلمه جو
صفحه اصلی

مقاوم


مترادف مقاوم : استوار، بادوام، سخت، پایدار، ثابت، پادار، متمکن، سرسخت

متضاد مقاوم : سست، غیرمقاوم

برابر پارسی : پایدار، استوار، پابرجا، ایستا

فارسی به انگلیسی

adamant, impervious, pertinacious, proof _, repellent, resistant, stubborn, sturdy, tenacious


resisting, persevering, opposer, opponent, adamant, impervious, pertinacious, proof _, repellent, resistant, stubborn, sturdy, tenacious

فارسی به عربی

حجر صلب

مترادف و متضاد

استوار، بادوام، سخت، پایدار، ثابت ≠ سست، غیرمقاوم


پادار


متمکن


سرسخت


۱. استوار، بادوام، سخت، پایدار، ثابت
۲. پادار
۳. متمکن
۴. سرسخت ≠ سست، غیرمقاوم


resistant (صفت)
پایدار، خود سر، مقاوم

persistent (صفت)
پایا، مزمن، مصر، ماندگار، مداوم، لجوج، سمج، مقاوم، ایستادگی کننده

opposing (صفت)
مخالف، مقاوم، معترض

insistent (صفت)
مصر، مصرانه، مقاوم، پاپی

refractory (صفت)
سرکش، سر سخت، گردن کش، مقاوم

resisting (صفت)
مقاوم

renitent (صفت)
سر سخت، مقاوم

فرهنگ فارسی

ایستادگی کننده، پابرجا، آنکه دربرابرکسی بایستدومقاومت کند
( اسم ) ایستادگی کننده مقاومت کننده جمع : مقاومین .

فرهنگ معین

(مُ وِ ) [ ع . ] (اِفا. ) مقاومت کننده ، ایستادگی کننده .

لغت نامه دهخدا

مقاوم. [ م ُ وِ ] ( ع ص ) برابری کننده با کسی در کشتی و جز آن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). حریف و خصم و آنکه برمی خیزد برخلاف دیگری. ( ناظم الاطباء ). || آنکه می ایستد در نزد کسی. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مقاومة شود. || مأخوذ از تازی ، مقاومت کننده. ( ناظم الاطباء ). ایستادگی کننده.

فرهنگ عمید

آن که در برابر کسی بایستد و مقاومت کند، ایستادگی کننده، پابرجا.

فرهنگ فارسی ساره

پایدار، ایستا


واژه نامه بختیاریکا

به داک واست

پیشنهاد کاربران

جان سخت

در پهلوی " پتوک ، پتران ، نستوه " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.


کلمات دیگر: