دستهای از خودصداهای بَرکوبشی که دارای صفحات معلق یا ثابت فلزی هستند
الواح
فرهنگ فارسی
جمع لوح
( اسم ) جمع لوح . ۱ - لوحها صفحه های فلزی سنگی یا چوبی . ۲ - جزئی از بخش چهارم اقسام چهارگان. ( آلات موسیقی ) قدیم ایران و جزوی از سازهایی که برای هر صدا یک سیم دارند . در نوازندگی با الواح انگشتهای دست چپ بروی سیمها قرار نمیگیرد . در الواح برای ایجاد نغم. ثقیل کاس. بزرگ تنگ و از برای نغم. حاد مقابل آن لازم است .
( اسم ) جمع لوح . ۱ - لوحها صفحه های فلزی سنگی یا چوبی . ۲ - جزئی از بخش چهارم اقسام چهارگان. ( آلات موسیقی ) قدیم ایران و جزوی از سازهایی که برای هر صدا یک سیم دارند . در نوازندگی با الواح انگشتهای دست چپ بروی سیمها قرار نمیگیرد . در الواح برای ایجاد نغم. ثقیل کاس. بزرگ تنگ و از برای نغم. حاد مقابل آن لازم است .
فرهنگ معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ لوح ، لوح ها، صفحه های فلزی ، سنگی یا چوبی .
لغت نامه دهخدا
الواح. [ اَل ْ ] ( ع اِ ) ج ِ لَوح. ( ترجمان علامه تهذیب عادل بن علی ) ( دهار ). چیزهایی که پهن باشدمثل تخته ها خواه از چوب باشد و خواه از عاج و مس و آهن و غیره. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). صفحات عریض ازچوب یا استخوان یا فلز یا سنگ و جز آن :
سپیدرویم چون روز تا بمدحت تو
سیاه کردم چون شب دفاتر و الواح.
هر شبی از دام تن ارواح را
میرهانی میکنی الواح را.
- الواح سلاح ؛ سلاحی که میدرخشد همچون شمشیر و نیزه ومانند آن. و رجوع به الواح السلاح شود.
|| ( اِخ ) نام کتابی است در حکمت تصنیف شیخ شهاب الدین مقتول. ( فرهنگ نظام ).
سپیدرویم چون روز تا بمدحت تو
سیاه کردم چون شب دفاتر و الواح.
مسعودسعد.
پیش مسند سلطان طارمی زده و الواح و عضادات آن بمسامیرو شفشهای زر استوار کرده. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 334 ).هر شبی از دام تن ارواح را
میرهانی میکنی الواح را.
مولوی ( مثنوی ).
|| جزئی از بخش چهارم اقسام چهارگانه آلات موسیقی قدیم ایران ، و جزوی از سازهایی که برای هر صدا یک سیم دارند. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به لوح شود.- الواح سلاح ؛ سلاحی که میدرخشد همچون شمشیر و نیزه ومانند آن. و رجوع به الواح السلاح شود.
|| ( اِخ ) نام کتابی است در حکمت تصنیف شیخ شهاب الدین مقتول. ( فرهنگ نظام ).
فرهنگ عمید
لوح#NAME?
= لوح
فرهنگستان زبان و ادب
{gongs} [موسیقی] دسته ای از خودصداهای بَرکوبشی که دارای صفحات معلق یا ثابت فلزی هستند
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أَلْوَاحٍ: لوحها-صفحه های نوشته
معنی سَّامِرِیُّ: مردی از بنی اسرائیل که در زمانی که حضرت موسی به کوه طور برای مناجات با خدای تعالی و دریافت الواح تورات رفته بود ، گوسالبه ای از طلا ساخت و مردم را به پرستش آن دعوت نمود
ریشه کلمه:
لوح (۶ بار)
لوح در اصل به معنی آشکار شدن است «لاحَ الشَّیْءُ لَوْحاً: بَدَأَ» آنگاه لوح به هر تخته و صفحه گویند که در آن مینویسند خواه از چوب باشد یا غیر آن. صفحه را از آن لوح گویند که معانی در آن به وسیله کتابت آشکار میشود چنانکه از مجمع به دست میآید، اقرب الموارد این علت را به صورت «قیل» آورده است. به قولی علت آن آشکار شدن خطوط در آن است . نوح را به چیزی که تختهها و مسمارها داشت حمل کردیم منظور کشتی نوح «علیه السلام» و الواح جمع لوح است. . مراد از الواح صفحههای تورات است معلوم نیست از چوب بوده یا چرم یا فلز و غیره. به قولی آنها از چوب بودند و از آسمان آمدند به قول از زمرّد بودند به طول ده ذراع، به قولی از زبرجد سبز و یاقوت سرخ، به قولی دو لوح بودند، زجّاج گفته به دو لوح در لغت الواح گفته میشود. هیچ یک از این اقوال را اعتباری نیست و از «کَتَبْنا» میشود فهمید که الواح از آسمان نازل شدهاند. واللَّه العالم. * . تلویح به معنی تغییر است «لَوَّحَهُ الْحَرُّ: غَیَّرَهُ» بَشَر جمع بشره است به معنی پوست بدن است یعنی چه میدانی سقر چیست؟ نه میگذارد و نه دست میکشد تغییر دهنده پوستهای بدن است. لوح محفوظ . لوح محفوظ که ظرف قرآن است عبارت اخرای کتاب مکنون و امّ الکتاب است که در «اُمّ» ذیل آیه . درباره آن صحبت کردهایم.
معنی سَّامِرِیُّ: مردی از بنی اسرائیل که در زمانی که حضرت موسی به کوه طور برای مناجات با خدای تعالی و دریافت الواح تورات رفته بود ، گوسالبه ای از طلا ساخت و مردم را به پرستش آن دعوت نمود
ریشه کلمه:
لوح (۶ بار)
لوح در اصل به معنی آشکار شدن است «لاحَ الشَّیْءُ لَوْحاً: بَدَأَ» آنگاه لوح به هر تخته و صفحه گویند که در آن مینویسند خواه از چوب باشد یا غیر آن. صفحه را از آن لوح گویند که معانی در آن به وسیله کتابت آشکار میشود چنانکه از مجمع به دست میآید، اقرب الموارد این علت را به صورت «قیل» آورده است. به قولی علت آن آشکار شدن خطوط در آن است . نوح را به چیزی که تختهها و مسمارها داشت حمل کردیم منظور کشتی نوح «علیه السلام» و الواح جمع لوح است. . مراد از الواح صفحههای تورات است معلوم نیست از چوب بوده یا چرم یا فلز و غیره. به قولی آنها از چوب بودند و از آسمان آمدند به قول از زمرّد بودند به طول ده ذراع، به قولی از زبرجد سبز و یاقوت سرخ، به قولی دو لوح بودند، زجّاج گفته به دو لوح در لغت الواح گفته میشود. هیچ یک از این اقوال را اعتباری نیست و از «کَتَبْنا» میشود فهمید که الواح از آسمان نازل شدهاند. واللَّه العالم. * . تلویح به معنی تغییر است «لَوَّحَهُ الْحَرُّ: غَیَّرَهُ» بَشَر جمع بشره است به معنی پوست بدن است یعنی چه میدانی سقر چیست؟ نه میگذارد و نه دست میکشد تغییر دهنده پوستهای بدن است. لوح محفوظ . لوح محفوظ که ظرف قرآن است عبارت اخرای کتاب مکنون و امّ الکتاب است که در «اُمّ» ذیل آیه . درباره آن صحبت کردهایم.
wikialkb: أَلْوَاح
پیشنهاد کاربران
در پارسی " پلمه ها"
کلمات دیگر: