altar
مذبح
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
عربی به فارسی
قربانگاه , مذبح , محراب , مجمره
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
کشتارگاه، جای قربانی کردن، مذابح جمع
( اسم ) ۱- جای ذبح کردن و نحر کردن حیوان کشتارگاه .۲- جایی از کنشت یهودیان که در آن قربانی کنند جمع : مذابح .
جای قربانی کردن
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
مذبح. [ م ِ ب َ ] ( ع اِ ) آنچه بدان ذبح کنند. ( منتهی الارب ). کارد.( مهذب الاسماء ). آلت ذبح. ( متن اللغة ). ج ، مَذابِخ.
مذبح. [ م ُ ذَب ْ ب ِ ] ( ع ص ) کشنده. ذبح کننده. ( ناظم الاطباء ). نعت فاعلی است از تذبیح. رجوع به تذبیح شود. || کسی که پشت راگسترد و سر را پست کند. ( آنندراج ). آنکه در رکوع سرش را بدان حد فرودآورد که از پشتش فروتر قرار گیرد. یا آن مدبح [ با دال مهمله ] است. ( از متن اللغة ).
مذبح . [ م َ ب َ ] (ع اِ) جای قربانی کردن . (منتهی الارب ). مکان ذبح . (اقرب الموارد)(از متن اللغة). قربانگاه . آنجا که گوسپند و جز آن ذبح کنند. || آنچه زیر حنک باشد از حلق . (از متن اللغة). آنجای از حلقوم گوسفند و جز آن که هنگام ذبح ببرند. آنجای گلوی حیوان حلال گوشت که حیوان را از آنجا ذبح کنند. || شکاف در زمین مقدار بالشت و مانند آن . (منتهی الارب ). شکافی در زمین به اندازه ٔ شبر و مانند آن . گویند: غادر السیل فی الارض اخادید و مذابح . (از اقرب الموارد). ج ، مذابح . || محراب . (منتهی الارب ). مذبح در کنیسه به منزله ٔ محراب است در مساجد. (ازمتن اللغة) : ناگاه پدید آمد فرشته ٔ خدا ایستاده بر دست راست مذبح بخور برابر زکریا. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 8). || کتب خانه ٔ نصاری . (منتهی الارب ). موضع کتاب مقدس . (از متن اللغة). و المذابح بیوت کتب النصاری الواحد کمسکن ، و منه قول کعب فی المرتد ادخلوه المذبح وضعوا التوراة و حلفوه باللّه ، حکاه الهروی فی الغریبین . (لسان العرب ). و این غلط است و مراد از کلمه وضع توراة این اشتباه ناشی شده است . (یادداشت مؤلف ). || کوشک . (منتهی الارب ).گمان میکنم مقاصیر را که جمع مقصوره است جمع جمع قصر تصور کرده است و غلط کرده است . (یادداشت مؤلف ).
مذبح . [ م ِ ب َ ] (ع اِ) آنچه بدان ذبح کنند. (منتهی الارب ). کارد.(مهذب الاسماء). آلت ذبح . (متن اللغة). ج ، مَذابِخ .
مذبح . [ م ُ ذَب ْ ب ِ ] (ع ص ) کشنده . ذبح کننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از تذبیح . رجوع به تذبیح شود. || کسی که پشت راگسترد و سر را پست کند. (آنندراج ). آنکه در رکوع سرش را بدان حد فرودآورد که از پشتش فروتر قرار گیرد. یا آن مدبح [ با دال مهمله ] است . (از متن اللغة).
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
روستاها: صَلی، بنو عبدان، الرَهاء، الصَراء، السَنحان، بَنو عبدة، صَعَب، أبیس، زُبیده، أوَد، مازن، عَنس، النَقع، الجنب، وصاب الَعالی، وصاب السُفلی.
جمعیت این دهستان در حدود ( ۱۱۲۴۶ ) نفر و (۲۳ خانوار ) می باشد.
روستاهای توابع این دهستان عبارتند از: