cover, cruise, surround, travel
نوردیدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
پیچیدن، تاکردن، پیمودن، طی کردن، نوشتن، پیموده
( مصدر ) ۱- پیچیدن طی کردن .۲- تا کردن ۳- پیمودن ( راه )طی کردن .
( مصدر ) ۱- پیچیدن طی کردن .۲- تا کردن ۳- پیمودن ( راه )طی کردن .
فرهنگ معین
(نَ وَ دَ ) (مص م . ) ۱ - پیچیدن ، تا کردن . ۲ - پیمودن .
لغت نامه دهخدا
نوردیدن. [ ن َ وَ دی دَ ] ( مص ) طی کردن.( برهان قاطع ) ( آنندراج ). بریدن. ( آنندراج ). پیمودن [ راه ]. ( فرهنگ فارسی معین ). قطع کردن. درنوشتن. سپردن. نبشتن :
بپوشی همان پوستین سیاه
یکی دشنه بستان و بِنْوَرد راه.
صحرا همی نورد و بیابان همی گذار.
شبانگه سوی خدمت بازگردم.
مانَد به ساعتی ز یکی روز خشم تو
آن روز کآسمان بنوردند همچوطی.
کارگاه صوفیان در هم شکن.
قبا بست و چابک نوردید دست
قبایش دریدند و دستش شکست.
تو را سگی در سامری موافق و بس
طریق آل محمد سزد که بِنْوَردی.
- اندرنوردیدن . بازنوردیدن. برنوردیدن. به هم نوردیدن. بیرون نوردیدن. درنوردیدن. در هم نوردیدن. فرونوردیدن. وانوردیدن. وا بیرون نوردیدن. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.
بپوشی همان پوستین سیاه
یکی دشنه بستان و بِنْوَرد راه.
فردوسی.
گفتا برو به نزد زمستان به تاختن صحرا همی نورد و بیابان همی گذار.
منوچهری.
بر او بنشینم و صحرا نوردم شبانگه سوی خدمت بازگردم.
نظامی.
|| گردش کردن. گردیدن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی قبلی شود. || پیچیدن. ( برهان قاطع ). نَوَشتن. درنوشتن. پیچیدن گسترده ای را. ( یادداشت مؤلف ). درنوردیدن. جمع کردن. در هم پیچیدن. به یک سو زدن. لوله کردن. طی : مانَد به ساعتی ز یکی روز خشم تو
آن روز کآسمان بنوردند همچوطی.
منوچهری.
بارگاه زاهدان در هم نوردکارگاه صوفیان در هم شکن.
سعدی.
|| بی نام ونشان ساختن. رجوع به معنی قبلی شود. || ته کردن. ( برهان قاطع ). تا کردن. ( ناظم الاطباء ). || برگردانیدن. برگردان کردن لب جامه و مَشک و دامن پیراهن و آستین و جز آن. ( یادداشت مؤلف ). || ورمالیدن. بازنوردیدن : قبا بست و چابک نوردید دست
قبایش دریدند و دستش شکست.
سعدی.
|| سهو کردن. گم کردن ( ؟ ). || اهانت نمودن ( ؟ ). ( ناظم الاطباء ). || گذاشتن. ( برهان قاطع ). ترک کردن. غافل شدن. ( ناظم الاطباء ). به یک سو نهادن. بگذاشتن. ( یادداشت مؤلف ) : تو را سگی در سامری موافق و بس
طریق آل محمد سزد که بِنْوَردی.
سوزنی.
ترکیب ها:- اندرنوردیدن . بازنوردیدن. برنوردیدن. به هم نوردیدن. بیرون نوردیدن. درنوردیدن. در هم نوردیدن. فرونوردیدن. وانوردیدن. وا بیرون نوردیدن. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.
فرهنگ عمید
۱. پیمودن، طی کردن.
۲. [قدیمی] پیچیدن، تا کردن.
۳. نوشتن.
۲. [قدیمی] پیچیدن، تا کردن.
۳. نوشتن.
فرهنگستان زبان و ادب
{scroll} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] بالا و پایین یا به چپ و راست رفتن در درون متنی که بر صفحۀ نمایشگر ظاهر شده است
واژه نامه بختیاریکا
وُرَوُردِن
پیشنهاد کاربران
نوردیدن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "نوردیدن " می نویسد : ( ( ریخت دیگر نوردیدن در پارسی نوشتن است . نوشتن در معنی نگاشتن با بن ِ اکنون ِ " نویس " گردانده ( =صرف ) می شود و در معنی پیمودن و طی کردن با بُن ِ اکنون " نورد " ؛ نوردیدن مصدری است که بر پایه ی " نورد " ساخته شده است . ) )
( ( گران گرز برداشت از پیش زین
تو گفتی همی بر نوردد زمین ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 312. )
دکتر کزازی در مورد واژه ی "نوردیدن " می نویسد : ( ( ریخت دیگر نوردیدن در پارسی نوشتن است . نوشتن در معنی نگاشتن با بن ِ اکنون ِ " نویس " گردانده ( =صرف ) می شود و در معنی پیمودن و طی کردن با بُن ِ اکنون " نورد " ؛ نوردیدن مصدری است که بر پایه ی " نورد " ساخته شده است . ) )
( ( گران گرز برداشت از پیش زین
تو گفتی همی بر نوردد زمین ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 312. )
طی
کلمات دیگر: