مترادف مفرط : افراطآمیز، بسیار، بی نهایت، خیلی، زیاد
برابر پارسی : بیش از اندازه، فراوان
excessive
deadly, drastic, excessive, extreme, harsh, inordinate, intemperate, lavish, overmuch, rabid, redundant, ultra, ultra-, unconscionable, undue, unreasonable
مفرط , بيش ازاندازه , گزافگر , غيرمعقول , عجيب , غريب , گزاف , بي اعتدال , زياد
افراطآمیز، بسیار، بینهایت، خیلی، زیاد
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) از حد گذشته ، بسیار و فراوان .
(مُ رَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - فراموش کرده . 2 - ترک شده ، واگذاشته . 3 - از پیش فرستاده شده . 4 - شتاب شده .
(مُ فَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) آن که تفریط کند.
مفرط. [ م ُ رَ ] (ع ص )فراموش کرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). فراموش کرده شده . ترک شده و گذاشته شده . (ازناظم الاطباء). || اول و از پیش گذشته شده و منه قوله تعالی : و أنهم مفرطون ؛ ای منسیون مترکون فی النار او مقدمون معجلون الیها. (منتهی الارب ). از پیش فرستاده شده و شتابی شده . ج ، مفرطون . (ناظم الاطباء). || غدیر مفرط؛ حوض پر. (منتهی الارب ) (از آنندراج )(از اقرب الموارد). حوض پر از آب . (ناظم الاطباء).
فرخی .
مفرط. [ م ُ ف َرْ رِ ] (ع ص ) تقصیرکننده . کوتاهی کننده در کار. ناقص از حد کمال ، مقابل مُفرِط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل قبل شود.