کلمه جو
صفحه اصلی

مسموم


مترادف مسموم : زهرآلود، زهردار، زهرآگین، زهری، سم آلود، سمی، زهرخورده، سم خورده، چیزخور، مشوب، زیان بار

برابر پارسی : زهر، زهرآلوده، زهرخورده

فارسی به انگلیسی

poisonned


مترادف و متضاد

زهرآلود، زهردار، زهرآگین، زهری، سم‌آلود، سمی


زهرخورده، سم‌خورده


چیزخور


مشوب


زیان‌بار


۱. زهرآلود، زهردار، زهرآگین، زهری، سمآلود، سمی
۲. زهرخورده، سمخورده
۳. چیزخور
۴. مشوب
۵. زیانبار


toxicant (صفت)
سمی، مسموم کننده، مسموم، داروی سمی

فرهنگ فارسی

سم خورده، کسی که زهربه بدنش داخل شده
( اسم ) ۱ - آنکه زهر بوسیلهای داخل بدنش شده جمع : مسمومین . ۲ - زهردار. ( غذا ) .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) زهرخورده ، آلوده به زهر، سمّی .

لغت نامه دهخدا

مسموم. [ م َ ] ( ع ص ) کشته شده به زهر. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ). زهرداده شده. ( از منتهی الارب ). زهرداده. ( دهار ). زهرخورانیده. || زهرخورده. ( ناظم الاطباء ). زهر در بدن درآمده. کسی که او زهر خورده باشد. ( آنندراج ). || زهردار: طعام مسموم ؛ طعام که زهر دارد. ( ناظم الاطباء ). طعام زهرکرده. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). زهرآلود. زهرآگین. سم دار. به زهر آلوده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : گروهی گفتند مرغی چند بریان نزدیک وی بردند و مسموم بود. بخورد از آن و مرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 433 ). چون خمره شهد مسموم است که چشیدن آن کام خوش کند، لیکن عاقبت به هلاکت کشد. ( کلیله و دمنه ).
نشاید برد سعدی جان ازاین کار
مسافر تشنه و جلاب مسموم.
سعدی.
|| باد گرم زده. سام زده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سَموم زده. ( دهار ): یوم مسموم ؛ روز باد گرم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد )( ناظم الاطباء ). روزی که در آن باد گرم آید. ( مهذب الاسماء ): روزی مسموم ؛ روزی که در او باد گرم آید. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || درد گرفته : بعیر مسموم ؛ اشتری دردگرفته. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ عمید

۱. زهرآلود.
۲. دارای اثرات زیانبار و ناخوشایند: فضای مسموم سیاسی.

واژه نامه بختیاریکا

دوا خَر

پیشنهاد کاربران

در پارسی " زهرناک ، مستوک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

زهر زده ( در تاجیکستان )


کلمات دیگر: