کلمه جو
صفحه اصلی

اوضاع


برابر پارسی : رویدادها، چگونگی ها، رخدادها

فارسی به انگلیسی

conditions, situation, state of affairs, circumstances

conditions, situation, state of affairs


situations


circumstances, situation


فرهنگ فارسی

جمع وضع
( اسم ) جمع وضع ۱ - هیئتها شکلها طرزها. ۲ - احوال : اوضاع سیاسی .

فرهنگ معین

(اَ یا اُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ وضع . ۱ - هیئت ها، شکل ها. ۲ - احوال . ،~ کسی را بی ریخت کردن آرامش کسی را به هم زدن ، وضع کسی را به هم ریختن . ،~ و احوال چگونگی کارها، کیفیت چیزی یا جایی .

لغت نامه دهخدا

اوضاع. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ وضع. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). حالها. ( آنندراج ). احوال. رجوع به وضع شود.
- اوضاع زندگی ؛ اسباب زندگی و برگ و ساز. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

= وضع

وضع#NAME?


فرهنگ فارسی ساره

چگونگی ها


پیشنهاد کاربران

این واژه عربی و جمع وضع است و پارسی آن اینهاست: سَرگان ( سرگ= وضع + پسوند ان ) ، چیتاپان ( چیتاپ= وضع + ان )

شرایط ، وضعیت

شرایط

در پارسی " جاورها ، نهش ها " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

روز و روزگار ( در برخی باره ها بویژه در شیوانگاری )

چگونگی کار # چندگانگی

situation
وضع،
اوضاع،
موضوع
e. g. she has been given full power to deal with the situation
به او اختیار تام داده شده است که به موضوع رسیدگی کند.

وضعیت

چند و چون زندگی، چند و چون روزگار

هم خانواده ی اوضاع

سازوکار

احوال


کلمات دیگر: