کلمه جو
صفحه اصلی

تفریغ

فارسی به انگلیسی

liquidation


فرهنگ فارسی

فارغ کردن، خالی کردن، واریزکردن، فارغ شدن
۱ - ( مصدر ) پرداخته کردن آماده کردن . ۲ - فارغ ساختن خالی کردن . ۳ - ( اسم ) پرداختگی آمادگی . یا تفریغ حساب . واریز کردن حساب و فراغت از آن . جمع : تفریغات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - خالی کردن ظرف از آنچه در آن است . ۲ - پرداختن و فراغت از کاری .

لغت نامه دهخدا

تفریغ. [ ت َ ] ( ع مص ) بریختن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). ریختن آب و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ریختن خون. ( از اقرب الموارد ). || خالی کردن خنور را از آنچه در وی باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خالی کردن ظرف را از آنچه در وی باشد. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || فارغ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). فراغ گردانیدن. ( آنندراج ). فراغت. ( ناظم الاطباء ) : سیف الدوله و بعزاجق بعد از فراغ از مهم ابوالقاسم و صاحبش و تفریغ خراسان از فساد ایشان با حضرت ناصرالدین آمدند. ( از ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 174 ).
- تفریغحساب ؛ پرداخت حساب و فارغ شدن از آن. ( ناظم الاطباء ).
|| شکیبایی فروفرستادن خدا بر کسی. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. فارغ کردن، فارغ ساختن.
۲. خالی کردن ظرف.
* تفریغ حساب: [قدیمی] واریز کردن حساب و فارغ شدن از آن.

۱. فارغ‌ کردن؛ فارغ ساختن.
۲. خالی ‌کردن ظرف.
⟨ تفریغ حساب: [قدیمی] واریز کردن حساب و فارغ شدن از آن.


پیشنهاد کاربران

فارغ ساختن
تفریغ بودجه یعنی فراغت از بودجه به عبارتی نظارت بر هزینه کردن بودجه.

افتراغ. استفراغ

در پارسی " ماژانش" از بن ماژاندن ، در نسک: فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

واریز بودجه ، هزینه کرد ( عموما دولتی )

در عملیات تصفیه تاجر ورشکسته، چنانچه قرارداد ارفاقی منعقد گردد و عمل تاجر منجر به تفریغ حساب گردد، یعنی عملیات قرارداد ارفاقی به پایان رساند، مدیر تصفیه مکلف است تمام اموال منقول و غیر منقول تاجر ورشکسته رابه فروش رساند، مطالبات دیون و حقوق او را صلح و مصالحه و وصول و تفریغ نماید.
پس تفریغ یعنی اینکه خودش را از انجام وظیفه ای که بر دوشش گذاشته اند با اتمام عملیات، فارغ گرداند.


کلمات دیگر: