مترادف مخدوش : خدشه دار، خراشیده، معیوب، دست خورده متضاد مخدوش : بی عیب، سالم برابر پارسی : دست خورده، خراشیده، دست کاری شده
خراشیده شده، خدشه دار(اسم ) ۱- خراشیده شده خراش برداشته . ۲ - وسوسه کرده شده . ۳ - تصرف شده ( جملات و عبارات یک نوشته ) .
مخدوش. [ م َ ] ( ع ص ) خراشیده شده و خراش داشته شده . ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).