کلمه جو
صفحه اصلی

مخدوش


مترادف مخدوش : خدشه دار، خراشیده، معیوب، دست خورده

متضاد مخدوش : بی عیب، سالم

برابر پارسی : دست خورده، خراشیده، دست کاری شده

فارسی به انگلیسی

having signs of alteration, altered, not clear and concise


altered or erased, vitiated, having signs of alteration, altered, not clear and concise

مترادف و متضاد

خدشه‌دار، خراشیده، معیوب، دست‌خورده ≠ بی‌عیب، سالم


فرهنگ فارسی

خراشیده شده، خدشه دار
(اسم ) ۱- خراشیده شده خراش برداشته . ۲ - وسوسه کرده شده . ۳ - تصرف شده ( جملات و عبارات یک نوشته ) .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) خراشیده شده ، خدشه دار شده .

لغت نامه دهخدا

مخدوش. [ م َ ] ( ع ص ) خراشیده شده و خراش داشته شده . ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. خراشیده شده، خدشه دار.
۲. [مجاز] معیوب، نامنسجم.

پیشنهاد کاربران

در پارسی " خراشدار "

ناجور
آسیب دیده
لاشیده

خدشه دار کردن،
ناسالم کردن،
آسیب زدن، . . .


کلمات دیگر: