مترادف مسیر : جاده، راه، معبر، خطسیر، گذر، گذرگاه، مدار
برابر پارسی : راه، راه ، روش، گذر، گذرگاه ، گشتگاه
path, track, route, course, run, drift, line, circuit, direction, beat, flight, heading, lane, trajectory, vector
beat, career, circuit, course, current, drift, heading, line, ode _, path, run, tenor, track
جاده، راه، معبر
گذر، گذرگاه
مدار
۱. جاده، راه، معبر
۲. خطسیر
۳. گذر، گذرگاه
۴. مدار
جهت، خط سیر، راه
گذرگاه دادهها یا نشانکهای صوتی
در مسیر اهواز - تهران
on the Ahwaz-Tehran road
مسیر انحرافی
detour, side track
مسیر سپاه اسکندر را روی این نقشه کشیدهام
I have traced the course of Alexander's army on this map
یکی از رستورانهایی که در مسیر ما واقع شده بود
one of the restaurants that was located on our path
مسیر. [ م َ ] (اِ) به معنی یخ آمده و مسیریدیعنی یخ بست . (آنندراج ) (انجمن آرا). مَسَر. نیز به همین معنی است ، و این جای مسر است یعنی سرد است و بعضی بجای «م » «هاء» دانسته اند، یعنی «هسر» و رشیدی گفته به «م » اصح خواهد بود. (آنندراج ) (انجمن آرا).
منوچهری .
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
مسعودسعد.
مسعودسعد.
سنائی .
سوزنی .
خاقانی .
مولوی .
مسعودسعد.
امیرمعزی .
مولوی .
مسیر. [ م ِ س ِی ْ ی ِ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان آبشار بخش شادکان شهرستان خرمشهر، در 4هزارگزی جنوب شرقی شادکان . دشت ، گرمسیر و مالاریائی . سکنه ٔ آن 1097تن و آب آن از رودخانه ٔ جراحی و محصول آن غلات ، برنج ، خرما و شغل اهالی زراعت ، تربیت و غرس نخل و حشم داری و صنایع دستی آنان حصیربافی است . ساکنان آن از طایفه ٔ دریس میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
مسیر. [ م ُ س َی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ باخطها. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامه ٔ خطدار. (ناظم الاطباء). || حلوائی است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قسمی از حلوا. || سفر. || جای مشهور و خوشنمائی که سزاوار است شخص مسافر در تفحص و تجسس و تماشای آن برآید. (ناظم الاطباء).
راه، گذرگاه ، روش