کلمه جو
صفحه اصلی

مشتعل


مترادف مشتعل : افروخته، شعله ور، محترق

متضاد مشتعل : خاموش، منطفی

برابر پارسی : فروزان، افروخته، آتش گرفته، الوگرفته

فارسی به انگلیسی

aflame, inflames, ablaze, [fig.] inflamed, excited


ablaze, afire, aflame, alight, ardent, flaming, flaring


ablaze, afire, aflame, alight, ardent, flaming, flaring, inflames, [fig.] inflamed, excited

فارسی به عربی

مشتعل

عربی به فارسی

سوزان , فروزان , درخشان , مشتعل , برافروخته


مترادف و متضاد

افروخته، شعله‌ور، محترق ≠ خاموش، منطفی


ablaze (صفت)
مشتعل، درخشان، برافروخته، فروزان، سوزان

blazing (صفت)
مشتعل

kindled (صفت)
مشتعل

inflamed (صفت)
مشتعل، متورم

excited (صفت)
مشتعل، پر هیجان، برانگیخته

sulphurous (صفت)
مشتعل، گوگردی، شبیه گوگرد

conflagrant (صفت)
مشتعل، فروزان

فرهنگ فارسی

آتش برافروخته، شعله ور، زبانه کش
( اسم ) شعله زن ( آتش ) برافروخته شعله ور .

فرهنگ معین

(مُ تَ عِ ) [ ع . ] (اِفا. ) برافروخته ، شعله ور، سوزان .

لغت نامه دهخدا

مشتعل. [ م ُ ت َ ع ِ ] ( ع ص ) شعله زن. سوزان به زبانه کشی. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). برافروخته. شعله زن. زبانه کش و روشن. ( از ناظم الاطباء ). ملتهب. زبانه زن. زبانه زنان. شعله ور. سوزان. برافروخته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مشتعل شدن ؛گُر گرفتن. زبانه کشیدن آتش. الو گرفتن. درگرفتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مشتعل کردن ؛ برافروختن. افروختن.

فرهنگ عمید

برافروخته، شعله ور، زبانه کش.

واژه نامه بختیاریکا

بِلاز

پیشنهاد کاربران

در پارسی " وخشاک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .


کلمات دیگر: