کلمه جو
صفحه اصلی

اماده


مترادف اماده : ( آماده ) آراسته، بسیجیده، پرداخته، تامین، تهیه، حاضر، روبراه، ساخته، فراهم، مجهز، مرتب، مهیا، چالاک، سازمند، مستعد

متضاد اماده : ( آماده ) نامهیا

فارسی به انگلیسی

ready, prepared, equipped, fit, conditioned, liable, prone, precooked, apt, by, ripe, set, shipshape, spot, susceptible, up, fain, reach-me-down

فارسی به عربی

( آماده ) علی استعداد ، علی أهبة الاستعداد
اجل , جاهز , جدید , مفید , هدیة

اجل , جاهز , جديد , مفيد , هدية


مترادف و متضاد

able (صفت)
توانا، قابل، مستعد، لایق، شایسته، اماده، با استعداد، صلاحیت دار، دارای صلاحیت قانونی، خلیق

apt (صفت)
قابل، مستعد، شایسته، اماده، مناسب، زرنگ، متمایل، در خور

ready (صفت)
اماده، حی و حاضر، فراهم، مهیا، موجود

provided (صفت)
اماده

present (صفت)
اماده، فعلی، حاضر، موجود، اکنون

stock (صفت)
اماده، حاضر، موجود

handy (صفت)
اماده، قابل استفاده، دم دستی، ماهر، چابک، چالاک، سودمند، سریع، موجود، روان، دستی، مقتدر، بسهولت قابل استفاده، سهل الاستعمال، بادست انجام شده، استاد در کار خود

beforehand (صفت)
اماده، راحت

presentient (صفت)
اماده، گوش بزنگ، در انتظار، قبلا متوجه، قبلا مستعد

fresh (صفت)
اماده، جسور، با روح، سرد، خنک، زنده، شیرین، پر رو، خرم، سبز، تر و تازه، تازه، باطراوت، تازه نفس، با نشاط

prompt (صفت)
اماده، چالاک، سریع، بی درنگ، فوری، عاجل

فرهنگ فارسی

( آماده ) ( اسم ) ۱ - حاضر مهیا مستعد. ۲ - گچی روانتر از بوم . ۳ - هنگام شروع مسابقه داور پس از ذکر ( بجای خود ) ( آماده ) گوید و سپس با شلیک تیر یا دمیدن در سوت مسابقه شروع میشود . گاه بجای آماده ( حاضر ) گویند . یا آماده بودن . مهیا بودن مستعد بودن .

فرهنگ معین

( آماده ) (دِ ) (ص . ) حاضر، مهیّا.

لغت نامه دهخدا

( آماده ) آماده. [ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) حاضر. مستعد. مُعدّ. مهیا. مُشمر. عتید. ( دهار ). مُمهّد. موجود. ساخته.آراسته. بسیجیده. فراهم کرده. برساخته. حاضر. شکرده.سیجیده. ( فرهنگ اسدی ). بسغده. آسغده. سغده. ( اوبهی ). چیره. بسامان. ساخته و پرداخته. تیار :
خود تو آماده بدی برخاسته
جنگ او را خویشتن آراسته .
رودکی.
یکی بدسگال و یکی ساده دل
سپهبد بهر کار آماده دل.
فردوسی.
چون همی شد بخانه آماده
دید مردی بره براستاده.
عنصری.
حاجب گفت که همه قوم با وی [ امیر محمدبن محمود ] خواهند رفت و فرزندان بجمله آماده اند. ( تاریخ بیهقی ). چون این مکار غدار بباید ساخته و آماده باید بود. ( کلیله و دمنه ).
گفتم ای گوسفند کاه بخور
کز علفها همینت آماده ست
گفت جو، گفتمش ندارم ، گفت
در کدیه خدای بگشاده ست ( کذا ).
انوری ( از صحاح الفرس ).
تو داری بدل گنج آماده را
تو کردی بلند آدمیزاده را.
امیرخسرو.
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد بگزاف
مگراسباب بزرگی همه آماده کنی.
حافظ.
|| در اصطلاح بنایان ، گچی روان تر از بوم.

فرهنگ عمید

( آماده ) مهیا، ساخته، بسیجیده.

دانشنامه عمومی

آماده (فیلم ۲۰۱۱). آماده (به انگلیسی: Ready)یا حاضر فیلمی محصول سال ۲۰۱۱ و به کارگردانی آنیس بازمی است. در این فیلم بازیگرانی همچون سلمان خان، آسین، پارش راوال، ماهش مانجرکار، روشن عباس، پانت ایثار، شارات ساکسنا، آخیلندرا میشرا، آریا بابار، نیکیتین دیر، سودش لهری ایفای نقش کرده اند.
۳ ژوئن ۲۰۱۱ (۲۰۱۱-06-۰۳)

واژه نامه بختیاریکا

( آماده ) جم و ( جی ) جلی
( آماده ) گِرد

جدول کلمات

آماده
مهیا

پیشنهاد کاربران

تیار

حاضر - تکمیل شده - ساخته شده -

سازور

مهیا


در شُرف

اماده سازی=equipment

آماده: دکتر کزازی در مورد واژه ی "آماده " می نویسد : ( ( آماده که به معنی بسیجیده و ساخته است اسم مفعول است از" آمادن"، به معنی مهیا کردن. چنان می نماید که " ا"، در واژه پیشاوند است و ستاک آن ریختی از "ماده" که ریخت دیگر آن "مایه" است که در پهلوی ماتکmātag بوده است؛ بدین سان، معنی بنیادین و نخستین واژه مایه ور و مایه دار خواهد بود: هر آنکس که مایه ی انجام کاری را داشته باشد در انجام آن بسیجیده و تواناست. ) ) .
( ( یکی بدسگال و یکی ساده دل
سپهبد به هر چاره آماده دل ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۵. )

کوک بودن چیزی ؛ مهیا و آماده بودن آن. در حد کمال خوبی بودن آن چیز.

سازمند


کلمات دیگر: