چرک، ریم، پلیدی
( اسم ) چوبی باشد زرد که بدان مداوا کنند وج .
( اسم ) چوبی باشد زرد که بدان مداوا کنند وج .
(پَ)(اِ.) 1 - چرک ، پلیدی . 2 - کهنه ، مندرس .
(پَ) (اِ.) 1 - کتل . 2 - زمین پست و بلند.
خسروانی (از لغت نامه ٔ اسدی ).
اسدی .
عمید لوبکی .
(صاحب فرهنگ منظومه ).
سنائی (از فرهنگ شعوری ).
منجیک .
پژ. [ پ ُ ](اِ) برف ریزها که از شدت هوای سرد مانند زرک از آسمان بریزد. (برهان قاطع). پشک و شبنم که بر زمین افتد. سقیط. (منتهی الارب ). بشک . جلید.صقیع. || چوبی باشد زرد که بدان مداوا کنند و آن را بعربی وج خوانند . (برهان قاطع).
۱. تپه؛ پشته؛ کتل: ◻︎ سفر خوش است کسی را که با مراد بُوَد / اگر سراسر کوه و پژ آیدش در پیش (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۶).
۲. کوه.
۳. سر کوه.
۴. زمین پست و بلند.
چرک؛ ریم؛ پلیدی.