کلمه جو
صفحه اصلی

ملاحیه

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) مونث ملاحی : [ عنقود ملاحیه ] .
کشتیبانی . حرفه ملاح

لغت نامه دهخدا

( ملاحیة ) ملاحیة. [ م َل ْ لا حی ی َ / م ُل ْ لا حی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) کشتیبانی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). حرفه ملاح. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) شوره گیاه و گویند قاقلی است. ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ).

ملاحیة. [ م َل ْ لا حی ی َ / م ُل ْ لا حی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) کشتیبانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حرفه ٔ ملاح . (از اقرب الموارد). || (اِ) شوره گیاه و گویند قاقلی است . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).



کلمات دیگر: