چیزی را به چیزی وادو رسانیدن . چسباندن چیزی را به چیز دیگر .
ملاحمه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( ملاحمة ) ملاحمة. [ م ُ ح َ م َ ] ( ع مص ) چیزی را به چیزی وادوسانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). برچفسانیدن دو چیز با هم.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). چسباندن چیزی را به چیز دیگر. ( از اقرب الموارد ). || محکمتر کردن تاب ریسمان را. ( از اقرب الموارد ).
ملاحمة. [ م ُ ح َ م َ ] (ع مص ) چیزی را به چیزی وادوسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). برچفسانیدن دو چیز با هم .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). چسباندن چیزی را به چیز دیگر. (از اقرب الموارد). || محکمتر کردن تاب ریسمان را. (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: