کلمه جو
صفحه اصلی

ملائمه

عربی به فارسی

درخوردبودن , مناسبت , شايستگي , برازندگي


فرهنگ فارسی

سازواری کردن . سازواری دو چیز را فراهم آوردن . یا سازوار نبودن طعام کسی را .
سازواری کردن و صلح کردن میان قوم

لغت نامه دهخدا

( ملائمة ) ملائمة. [ م ُ ءَ م َ ] ( ع مص ) سازواری کردن. ( از منتهی الارب ). سازواری دو چیز را فراهم آوردن. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || صلح کردن میان قوم.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سازوار بودن طعام کسی را. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) نزد پاره ای از علمای اصول به معنی مناسبت استعمال شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || مجازاً به معنی نرمی. ( آنندراج ). و رجوع به ملایمت شود.

ملائمة. [ م ُ ءَ م َ ] (ع مص ) سازواری کردن . (از منتهی الارب ). سازواری دو چیز را فراهم آوردن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || صلح کردن میان قوم .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سازوار بودن طعام کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) نزد پاره ای از علمای اصول به معنی مناسبت استعمال شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || مجازاً به معنی نرمی . (آنندراج ). و رجوع به ملایمت شود.



کلمات دیگر: