کلمه جو
صفحه اصلی

ملاحکه

فرهنگ فارسی

سخت کردن پیوستگی چیزی را . چیزی را به چیزی چسباندن .

لغت نامه دهخدا

( ملاحکة ) ملاحکة. [ م ُ ح َ ک َ ] ( ع مص ) سخت کردن پیوستگی چیزی را. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چیزی را به چیزی چسباندن.( از اقرب الموارد ). || درآمدن چیزی در چیزی. یقال : لوحک فقار ظهره ؛ ای دخل بعضها فی بعض. ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).

ملاحکة. [ م ُ ح َ ک َ ] (ع مص ) سخت کردن پیوستگی چیزی را. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را به چیزی چسباندن .(از اقرب الموارد). || درآمدن چیزی در چیزی . یقال : لوحک فقار ظهره ؛ ای دخل بعضها فی بعض . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: