حکمت انسانی یا آنتروپوسوفی علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی است.
رودولف اشتاینر
کشاورزی زیست پویا
حکمت انسانی واژه ایست که برای آنتروپوسوفی واژهٔ آنتروپوسوفی از ریشهٔ یونانی «آنتروفوس»(antrophos) به معنای انسان و «سوفیا»(sophia) به معنای حکمت می باشد. در آلمانی آن را Anthroposophie و در انگلیسی anthroposophy می نویسند.
نخست ایگناتس تروکسلر (۱۸۲۸) Ignaz Troxler آن را به جای شناخت و معرفت انسانی بکار برد و امروزه مفهومی است که برای آموزهٔ آنتروپوسوفیک انسان، که رودولف اشتاینر Rodulf Steiner آن را بنیاد نهاد، بکار گرفته می شود.
اشتاینر در اثر خود بنام «فلسفه ٔ آزادی» (۱۸۹۴) تلاش انسان برای کسب شناخت را کنش فکری او در جهان می شناساند، زیرا «انسان در آزادی» از راه کنش نفسانی ادراک، مفهوم و به تبع آن جهان ایده ها را می افزاید و با این کار واقعیت جهانی را در کلیت خود می آفریند. اشتاینر انسان را در این کنش نفسانی، به «جهان معنوی» پیوسته می بیند. آموزهٔ نفس او انسان را چون یگانگی جسم و جان و خرد در یک ساختار و ترکیب هفت گانهٔ متمایز می داند. به زعم او انسان «گونه ای برای خود است»، و «من» او که فراتر از زایش و مرگش ادامه می یابد، به صورت زندگی مکرر زمینی تجسد پیدا می کند. او بدین سبب یکی از تکالیف مرکزی انسان را در تکامل تدریجی از تجسدی به تجسد دیگر می داند، که انسان می باید طی آن با دیدن جهان های معنوی و فراحسی، اندام های دیگر نفس را به کار گیرد و از این راه به معنای تکامل کل جهان بدل شود.اشتاینر حکمت انسانی را اینگونه بیان می کند:
رودولف اشتاینر
کشاورزی زیست پویا
حکمت انسانی واژه ایست که برای آنتروپوسوفی واژهٔ آنتروپوسوفی از ریشهٔ یونانی «آنتروفوس»(antrophos) به معنای انسان و «سوفیا»(sophia) به معنای حکمت می باشد. در آلمانی آن را Anthroposophie و در انگلیسی anthroposophy می نویسند.
نخست ایگناتس تروکسلر (۱۸۲۸) Ignaz Troxler آن را به جای شناخت و معرفت انسانی بکار برد و امروزه مفهومی است که برای آموزهٔ آنتروپوسوفیک انسان، که رودولف اشتاینر Rodulf Steiner آن را بنیاد نهاد، بکار گرفته می شود.
اشتاینر در اثر خود بنام «فلسفه ٔ آزادی» (۱۸۹۴) تلاش انسان برای کسب شناخت را کنش فکری او در جهان می شناساند، زیرا «انسان در آزادی» از راه کنش نفسانی ادراک، مفهوم و به تبع آن جهان ایده ها را می افزاید و با این کار واقعیت جهانی را در کلیت خود می آفریند. اشتاینر انسان را در این کنش نفسانی، به «جهان معنوی» پیوسته می بیند. آموزهٔ نفس او انسان را چون یگانگی جسم و جان و خرد در یک ساختار و ترکیب هفت گانهٔ متمایز می داند. به زعم او انسان «گونه ای برای خود است»، و «من» او که فراتر از زایش و مرگش ادامه می یابد، به صورت زندگی مکرر زمینی تجسد پیدا می کند. او بدین سبب یکی از تکالیف مرکزی انسان را در تکامل تدریجی از تجسدی به تجسد دیگر می داند، که انسان می باید طی آن با دیدن جهان های معنوی و فراحسی، اندام های دیگر نفس را به کار گیرد و از این راه به معنای تکامل کل جهان بدل شود.اشتاینر حکمت انسانی را اینگونه بیان می کند:
wiki: حکمت انسانی