کلمه جو
صفحه اصلی

ایستاده


مترادف ایستاده : برپا، قایم، راکد

متضاد ایستاده : نشسته

فارسی به انگلیسی

standing, stood, in a standing posture, endways, straight, tall, stand-up, stander, [adv.] in a standing posture

standing


stood, [adv.] in a standing posture


endways, standing, straight, tall, stand-up, stander


فارسی به عربی

عمودی

مترادف و متضاد

perpendicular (صفت)
عمودی، ستونی، قائمه، ایستاده، ستون وار

static (صفت)
ساکن، راکد، بی حرکت، ایستاده، ایستا، وابسته به اجسام ساکن

stand-up (صفت)
ایستاده، با استقامت، اهاردار و سفت

برپا، قایم ≠ نشسته


راکد


۱. برپا، قایم
۲. راکد ≠ نشسته


فرهنگ فارسی

(اسم صفت ) ۱ - بر پا سرپا قایم . ۲ - قایم . ۳ - قایم : وتد ایستاده . ۴ - ثابت : ستارگان ایستاده (نجوم ثابته ). ۵ - حالت قیام برای تیر اندازی مقابل بزانو نشسته .

مربوط به وضعیت قائم بدن


فرهنگ معین

(دِ ) (ص . ) ۱ - برپا، سرپا. ۲ - مراقب . ۳ - قائم . ۴ - مأمور، موظف .

لغت نامه دهخدا

ایستاده. [ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) برپا. سرپا. قایم. ( فرهنگ فارسی معین ). متوقف :
ایستاده دید آنجا دزد غول
روی زشت و چشمها همچون دغول.
رودکی.
ایستاده میان گرمابه
همچو آسغده در میان تنور.
معروفی.
شمع را دید ایستاده و شاهد نشسته و می ریخته. ( گلستان ).
- نگونسار ایستاده ؛ معلق :
نگونسار ایستاده مر درختان را همی بینی
دهانهاشان روان بر خاک بر کردار ثعبانها.
ناصرخسرو.
|| ثابت. بدون حرکت.
- ستارگان ایستاده ؛ نجوم ثابته. ( فرهنگ فارسی معین ) : مسئله ششم گفتند [جهودان ]بپرسیدش [از پیغمبر ( ص )] تا بر این آسمان ستاره چند است ایستاده و چندرونده و از آن ستارگان ایستاده بکدام فلک اندر است.( ترجمه تاریخ طبری ). ستارگان ایستاده آنند که بر همه آسمانها پراکنده اند. ( التفهیم ).
|| راکد. غیرجاری : نباتی است [ دوخ ]بسیارشاخ بی برگ که در آب ایستاده روید. ( منتهی الارب ). || حالت قیام برای تیراندازی. مقابل به زانو نشسته. ( فرهنگ فارسی معین ).
- ایستاده بودن ؛ قائم بودن. ( دانشنامه علایی ص 72 ).

فرهنگ عمید

۱. برپا، سرپا.
۲. (صفت ) ساکن، بی حرکت.

فرهنگستان زبان و ادب

{orthostatic} [پزشکی] مربوط به وضعیت قائم بدن

واژه نامه بختیاریکا

کِل؛ شق؛ چُک
کِل دادِه

جدول کلمات

برپا

پیشنهاد کاربران

روپا

متوقف

برپا، قایم، راکد



کلمات دیگر: