کلمه جو
صفحه اصلی

اویزان کردن

فارسی به انگلیسی

dangle, hang, suspend, sling, to hang

فارسی به عربی

علق

مترادف و متضاد

hang (فعل)
اویختن، طناب انداختن، بدار اویختن، اویزان بودن، اویزان کردن، فروهشتن، چسبیدن به، متکی شدن بر، بدار اویخته شدن، معلق کردن

dangle (فعل)
اویختن، اویزان بودن، اویزان کردن

impend (فعل)
مشرف بودن، اویزان کردن، در شرف وقوع بودن، محتمل الوقوع بودن

فرهنگ فارسی

( آویزان کردن ) ( مصدر ) آویختن تعلیق .

واژه نامه بختیاریکا

( آویزان کردن ) وا دار وَندِن؛ دار زِیدِن؛ اَوزنیدِن

پیشنهاد کاربران

آویختن


کلمات دیگر: