۱ - ( صفت ) اهل غرجستان از مردم غرجستان : درین دیار ( غرجستان ) به هنگام شکار چندین بار پلنگ وار نمودند غرچگان عصیان . ( فرخی ) ۲ - ( اسم ) نوایی است از موسیقی قدیم .
نام یکی از متحدین افراسیاب که با ایرانیان جنگید و گرفتار شد
(غَ چِ) (ص .) 1 - بی غیرت ، دیوث . 2 - ابله . 3 - ناتوان در مردی .
( ~ .) 1 - (ص .) اهل غرجستان . 2 - (اِ.) نوایی است در موسیقی قدیم .
فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ص 998).
فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ص 806).
فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ص 876).
مصعبی .
منجیک .
اسدی (گرشاسبنامه ).
اسدی (گرشاسبنامه ).
اسدی (گرشاسبنامه ).
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
سوزنی .
سوزنی .
بدیعی .
منجیک .
سنائی .
فرخی .
سوزنی (از فرهنگ شعوری ).
غرچه . [ غ َ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس ، که در 156هزارگزی شمال خاوری طبس واقع است ، کوهستانی است و هوای آن گرم و خشک و سکنه ٔ آن 37 تن است و دارای مذهب تشیعاند و به زبان فارسی سخن میگویند. آب اهالی آن از قنات تأمین می شود ومحصولات آن غلات و ذرت می باشد و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
غرچه . [ غ ِ رِچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ صوت ) در تکلم آواز ساییدن دندان به هم با فشار، و بیشتر با لفظ (دندان غرچه ) و با لفظ رفتن استعمال می شود. (از فرهنگ نظام ).
۱. نامرد؛ مخنث؛ عنین: ◻︎ کزاین غرچگان چیست چندین گریغ / بکوشید همپشت با گرز و تیغ (اسدی: ۲۲۲).
۲. نادان؛ کودن: ◻︎ برگذر زاین سرای غرچهفریب / درگذر زاین رباط مردمخوار (سنائی۲: ۱۳۷).
۳. پست؛ زبون.
۴. (صفت) کوهستانی.
از مردم غرچستان (= ناحیهای در خراسان قدیم): ◻︎ چغانی و چگلی و بلخی ردان / بخاری و از غرچگان موبدان (فردوسی: ۶/۵۳۶)، ◻︎ شه غرچگان بود بر سان شیر / کجا پشت پیل آوریدی به زیر (فردوسی۴/۱۸۱).
زنگوله ی کوچک،مخصوص اسب و الاغ