کلمه جو
صفحه اصلی

عمدی


مترادف عمدی : به عمد، تعمد

برابر پارسی : خود خواسته

فارسی به انگلیسی

intentional, deliberate, aforethought, conscious, set, studied, voluntary, willful, witting

intentional, deliberate


aforethought, conscious, deliberate, intentional, set, studied, voluntary, willful, witting


فارسی به عربی

متعمد , مدبر , مدروس , مستقل

مترادف و متضاد

picked (صفت)
پوست کنده، خاردار، نوک تیز، نوک دار، عمدی، لخت، برگزیده، انتخاب شده، پاک کرده، کلنگ خورده

aforethought (صفت)
پیش اندیشیده، عمدی

prepense (صفت)
پیش اندیشیده، عمدی، قصدی

deliberate (صفت)
عمدی

intentional (صفت)
عمدی، قصدی

purposeful (صفت)
عمدی

premeditated (صفت)
عمدی، با قصد قبلی

designed (صفت)
عمدی

به‌عمد، تعمد


فرهنگ فارسی

منسوب به عمد با تعمد

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) منسوب به عمد، از روی قصد و نیت نسبت به عمل و رفتار خود. مق سهوی .

لغت نامه دهخدا

عمدی. [ ع َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عمد. باتعمد. تعمداً. از روی قصد. رجوع به عَمد شود.

فرهنگ فارسی ساره

خود خواسته


واژه نامه بختیاریکا

دستی؛ دلخواِه

پیشنهاد کاربران

دستی

افزون بر واژه یادشده، برابر پارسی واژه ( ( عمدی ) ) ، واژه ( ( آهنگمندانه ) ) نیز می شود.


کلمات دیگر: