کلمه جو
صفحه اصلی

غلب

فرهنگ فارسی

( اسم ) یک پری دهان از آب یا مایعی دیگر غلب آب .

فرهنگ معین

(غُ لُ ) (اِ. ) = غلپ : نک غلپ .

لغت نامه دهخدا

غلب . [ غ َ ] (ع مص ) چیره شدن . (منتهی الارب )(آنندراج ). غلبه کردن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). به معنی غَلَب و غَلَبَة. (از اقرب الموارد). رجوع به همین مدخل ها شود.


غلب. [ غ َ ] ( ع مص ) چیره شدن. ( منتهی الارب )( آنندراج ). غلبه کردن. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ). به معنی غَلَب و غَلَبَة. ( از اقرب الموارد ). رجوع به همین مدخل ها شود.

غلب. [ غ َ ل َ ] ( ع مص ) چیره شدن. ( منتهی الارب ). غلبه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). در آیه شریفه : «و هم من بعد غلبهم سیغلبون ». ( قرآن 3/30 ). غلب ازمصادر مفتوحة العین است مانند طلب ، فراء گوید: محتمل است که آن «غلبه » باشد که هاء آن به جهت اضافه افتاده است. ( از منتهی الارب ). || سطبر گردن گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

غلب. [ غ ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَغلَب. ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( تاج العروس ). ستبرگردنان.( از ترجمان علامه جرجانی ). رجوع به اغلب شود. || بوستانهای بسیاردرخت. ( ترجمان علامه جرجانی ). ج ِ غلباء. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غلباء شود : و حدائق غلباً. ( قرآن 30/80 ).

غلب. [غ ُ ل ُ ] ( اِ ) یک پری دهان از آب یا مایعی دیگر، به مقدار یک بار فروبردن آب یا مایعی دیگر: دو غلب آب.

غلب . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) چیره شدن . (منتهی الارب ). غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). در آیه ٔ شریفه ٔ : «و هم من بعد غلبهم سیغلبون ». (قرآن 3/30). غلب ازمصادر مفتوحة العین است مانند طلب ، فراء گوید: محتمل است که آن «غلبه » باشد که هاء آن به جهت اضافه افتاده است . (از منتهی الارب ). || سطبر گردن گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).


غلب . [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَغلَب . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج العروس ). ستبرگردنان .(از ترجمان علامه ٔ جرجانی ). رجوع به اغلب شود. || بوستانهای بسیاردرخت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ج ِ غلباء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غلباء شود : و حدائق غلباً. (قرآن 30/80).


غلب . [غ ُ ل ُ ] (اِ) یک پری دهان از آب یا مایعی دیگر، به مقدار یک بار فروبردن آب یا مایعی دیگر: دو غلب آب .


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَلْبٌ: قلب ( قلب در قرآن مرکز ادراک انسان شناخته می شود و به تازگی تحقیقات علمی نیز نشان داده است در اطراف بدن هر انسانی یک میدان الکترو مغناطیسی به مرکزیت قلب وجود دارد و ادراکات انسان از قلب سرچشمه گرفته وسپس فلب پیامها را به مغز با همان میدان الکترومغنا...
معنی غُلْباً: بزرگ و کلُفتان (جمع غلباء است ، و شجرة غلباء یعنی درختی بزرگ و کلفت ، پس حدائق غلب به معنای بوستانی است که درختانش عظیم و کلفت باشد . )
تکرار در قرآن: ۳۱(بار)
و غلبه: پیروزی. مقهور کردن حریف. . ای بسا گروه کم که به اذن و یاری خدا بر گروه کثیر پیروز شدند . خدا بر کار خود پیروز است و در کار خود عاجز نیست لیکن بیشتر مردم نمی‏دانند. . رجوع شود به «روم». . ظاهراً اذل بودن برای آن است که به خدا و رسولش دشمنی کرده‏اند چون خدا بسیار عزیز و قوی است. لذا دشمن اذل خواهد بود نه ذلیل. مفعول «لَاَغْلِبَنَّ» را باید از «یُحادُّونَ» به دست آورد یعنی «لَاَغْلِبَنَّ عَلَی الْمُحادّینَ» معنی آیه چنین است: آنان که با خدا و رسول دشمنی می‏ورزند در ردیف ذلیل‏ترین اشخاص‏اند خدا حکم و حتمی کرده که من و پیامبرانم حتماً حتماً بر دشمنان پیروز خواهیم بود که خدا نیرومند و تواناست. به نظرم مراد از غلبه بقاء دین خدا و کوبیده شدن دشمنان حق است یعنی: آنان که در هر عصر با پیامبران مخالفت کرده و خواسته‏اند جلو حق را بگیرند سرنوشتشان کوبیده شدن و از بین رفتن است ولی دین باقی خواهد ماند. احتمال دیگر آن است که: مقصود مغلوب شدن کسانی باشد که در عصر پیغمبر با او مبارزه کرده و خواسته‏اند مانع پیشرفت دین باشند که خدا قول داده اینگونه اشخاص را در زمان همان پیغمبر یا پس از رفتن او بکوبد و از بین ببرد مثل قوم نوح، صالح، شعیب، بت‏پرستان مکّه و غیره. قرآن کریم ناطق است براینکه پس از آمدن پیامبران آنان که ایمان آوردند نجات یافتند و آنان که با پیغمبر مبارزه کرده و او را (نعوذباللَّه) دروغگو نام دادند منکوب شده و از بین رفتند چنانکه فرموده: .

گویش مازنی

/gholeb/ چیز زیاد پرتعداد

چیز زیاد پرتعداد



کلمات دیگر: