کلمه جو
صفحه اصلی

غیره

فارسی به انگلیسی

suchlike, etc..., stranger, other than that, other than that (or he)

stranger


other than that (or he)


suchlike


عربی به فارسی

رشک , حسادت


مترادف و متضاد

alien (صفت)
غیر، مغایر، ناسازگار، بیگانه، خارجی، غریب، غیره

etcetera (قید)
غیره، الی اخر

etc. (اختصار)
غیره، الی اخر

فرهنگ فارسی

جز او ( مذکر ) جز آن ٠ یا وغیره ٠ وجز او وجز آن ٠
مردم فرو مایه پرزه جامه و ریشه آن تیرگی که بسبزی باز زند گروه مردم

لغت نامه دهخدا

غیره. [ غ َ رِ ] ( از ع ، اِ ) اجنبی و بیگانه. ضد خودی و آشنا. دیگری. کس دیگر. ( از ناظم الاطباء ).

غیرة. [ رَ ] (ع اِمص ) خواربار رسانیدن و سود رسانیدن . اسم مصدر از غارَ یَغیرُ. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (اِ) خواربار. (مهذب الاسماء). بارشکنی و خواربار. (منتهی الارب ). || دیت . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). دیه . ج ، غِیَر گویند: ان لم تقبلوا الغیر جدعنا انوفکم ؛ یعنی هرگاه دیه ها را نپذیرید بینی های شما را میبریم . و بعضی گفته اند غَیِر مفرد است و جمع آن اَغیار است و در حدیث آمده : هی اول غِیَر شرعت فی الاسلام . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || هلاکی . (منتهی الارب ) .


غیرة. [ غ َ رَ ] (ع مص ) رشک خوردن بر زن خود. (منتهی الارب ) رشک بردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (آنندراج ). غیرة مرد بر زن خود و همچنین غیرة زن بر شوهر خود، حمیت داشتن نسبت به وی و ناپسند شمردن شرکت دیگری در حقی که بر او دارد. صفت آن ، غَیران و غَیور و مِغیار می آید و در مونث غَیری ̍ و غَیور گویند. غَیر. غار. (از اقرب الموارد). صاحب قاموس کتاب مقدس گوید: غیرة در موقع وجود شک در امانت زوجه یا در هنگام غضب و یا بجهت اهتمام و اشتغال به امری ظاهر میشود و آن از جمله ٔ احساسات بشر است و خداوند غیور خوانده شده است - انتهی . خواجه نصیرالدین طوسی در اساس الاقتباس (چ مدرس رضوی ص 565) آرد: غیرت به حسد نزدیک بود، و آن حزنی بود که از فوات خیری و رسیدن آن بغیری حادث شود، و آن کسانی را بود که آن خیر اسلاف ایشان را بوده باشد و غیر ایشان به آن مخصوص گشته ، ودر مال و جمال و شجاعت و ریاست و احسان و کسب حمد بیشتر بود، و در خیرات بالطبع مانند صحت کمتر بود - انتهی . رجوع به غیرت شود. || ناپسند داشتن کسی شرکت دیگری را در حق او. (از تعریفات جرجانی ).


غیرة. [ غ ِ رَ ] (اِخ ) اسب حارث بن یزید همدانی . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).


غیرة. [ غ ِ ی َ رَ ] (اِخ ) بطنی است از «بلی »، و او غیرةبن ذهل بن هنی بن بلی است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185).


غیرة. [ غ ِ ی َ رَ ] (اِخ ) بطنی است از ثقیف ، و او غیرةبن عوف بن ثقیف است . و مغیرةبن اخنس بن شریق ثقفی غیری بدونسبت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185).


غیرة. [ غ ِ ی َ رَ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است . (از تاج العروس ). بطنی است از کنانه و او غیرةبن لیث بن بکر است . ایاس ، عاقل و خالدبنوالکبیربن عبد یالیل بن ناشب بن غیرةبن سعدبن لیث بدو منسوبند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185).


فرهنگ عمید

۱. جز او.
۲. جز آن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی غَیْرُهُ: غیر از او -غیر از آن - به جز او
معنی تَغِیضُ: می کاهد (ماده غاض هم لازم استعمال میشود و هم متعدی ، هم گفته میشود غاض الشیء - فلان چیز ناقص شد ، و هم گفته میشود غاضه غیره - فلان چیز را ناقص کردند ، در قرآن کریم هم بهر دو نحو آمده که میفرماید : و غیض الماء - آب ناقص شد ، و ما تغیض الارحام - آنچه ر...
معنی غِیضَ: ناقص شد- کاستی گرفت (ماده غاض هم لازم استعمال میشود و هم متعدی ، هم گفته میشود غاض الشیء - فلان چیز ناقص شد ، و هم گفته میشود غاضه غیره - فلان چیز را ناقص کردند ، در قرآن کریم هم بهر دو نحو آمده که میفرماید : و غیض الماء - آب ناقص شد ، و ما تغیض الار...
معنی أَحَدٍ: یکی- یکتا (کلمه احد صفتی است که از ماده وحدت گرفته شده ، همچنان که کلمه واحد نیز وصفی از این ماده است ،ولی بین احد و واحد فرق است ، "احد" آن یکی است که دومی ندارد چه در ذهن و چه در خارج از ذهن یعنی عقلاً دومی برای آن متصور نیست به خلاف کلمه واحد که ی...
معنی وَاحِدُ: یگانه -یکی - یک (کلمه احد صفتی است که از ماده وحدت گرفته شده ، همچنان که کلمه واحد نیز وصفی از این ماده است ،ولی بین احد و واحد فرق است ، "احد" آن یکی است که دومی ندارد چه در ذهن و چه در خارج از ذهن یعنی عقلاً دومی برای آن متصور نیست به خلاف کلمه واح...
معنی وَاحِدَةٍ: یگانه -یکی - یک (کلمه احد صفتی است که از ماده وحدت گرفته شده ، همچنان که کلمه واحد نیز وصفی از این ماده است ،ولی بین احد و واحد فرق است ، "احد" آن یکی است که دومی ندارد چه در ذهن و چه در خارج از ذهن یعنی عقلاً دومی برای آن متصور نیست به خلاف کلمه واح...
ریشه کلمه:
غیر (۱۵۴ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

واژه نامه بختیاریکا

قَوی

پیشنهاد کاربران

جز آن، جز آن ها


کلمات دیگر: