stiff
سخته
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
کلفت، زمخت، چهارشانه، جامد، کلفت و کوتاه، سخته
سنجیده، سخته
فرهنگ فارسی
سخت کرده
فرهنگ معین
(سَ تَ یا تِ ) (ص مف . ) وزن شده .
لغت نامه دهخدا
سخته. [ س َ / س ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) اسم مفعول از «سختن ». ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). سنجیده و به وزن در آمده و وزن کرده شده. ( برهان ) ( غیاث ) :
چو بازارگان را درم سخته شد
فرستاده از کار پردخته شد.
ستاند ز گنجی درم سخته پنج.
همه جای نزل و علف سخته بود.
کردن ستد و داد به پیمانه و میزان.
سخته از خاک تا به کیوان گنج.
سخته بمیزان ازکیای صفاهان.
ویژه تویی در گهر سخته تویی در هنر
نکته تویی در سمر از نکت سندباد.
حکمت چون درّ و پند سخته بمعیار.
خویش را موزون و چست و سخته کن
زآب دیده نان خود را پخته کن.
آنکه ترازوی سخن سخته کرد
بختور آن را بسخن پخته کرد.
چو بازارگان را درم سخته شد
فرستاده از کار پردخته شد.
فردوسی.
کسی کش نیاز است آید بگنج ستاند ز گنجی درم سخته پنج.
فردوسی.
همه راه خاقان بپردخته بودهمه جای نزل و علف سخته بود.
اسدی.
جز سخته وپیموده مخر چیز که نیکوست کردن ستد و داد به پیمانه و میزان.
ناصرخسرو.
دست کیوان شده ترازوسنج سخته از خاک تا به کیوان گنج.
نظامی.
چون زر جوزایی اختران سپهرندسخته بمیزان ازکیای صفاهان.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 353 ).
|| بمجاز، پخته. آزموده.مهذب : ویژه تویی در گهر سخته تویی در هنر
نکته تویی در سمر از نکت سندباد.
منوچهری.
هدیه نیابی ز کس تو جز که ز حجت حکمت چون درّ و پند سخته بمعیار.
ناصرخسرو.
- خویشتن سخته کردن ؛ مهذب کردن. تهذیب کردن. مؤدب ساختن : خویش را موزون و چست و سخته کن
زآب دیده نان خود را پخته کن.
مولوی.
- سخته کردن سخن ؛ راست کردن. درست کردن : آنکه ترازوی سخن سخته کرد
بختور آن را بسخن پخته کرد.
نظامی.
فرهنگ عمید
۱. سنجیده.
۲. وزن شده.
۳. سنجیده شده، محدود: خرد را و جان را همی سنجد او / در اندیشهٴ سخته کی گنجد او (فردوسی: ۱/۱۳ ).
۲. وزن شده.
۳. سنجیده شده، محدود: خرد را و جان را همی سنجد او / در اندیشهٴ سخته کی گنجد او (فردوسی: ۱/۱۳ ).
دانشنامه عمومی
سنجیده ، وزن شده
دانشنامه آزاد فارسی
سَختِه (hardpan)
(یا: کفۀ سخت) وضعیت خاک یا خاک زیرسطحی که در آن دانه های خاک با موادی مانند اکسید آهن و کربنات کلسیم به هم می چسبند و توده ای سخت و نفوذناپذیر تشکیل می دهند. این وضعیت برای کشاورزی نامناسب است و در گردش رطوبت و رشد ریشه ها در خاک اختلال ایجاد می کنند. وقتی این وضعیت بر اثر پُر شدن فضاهای خالی موجود در خاک با ذرات ریز رس پدید آید، خاک زیرسطحی را کفۀ رسی می نامند. چنین وضعیتی معمولاً در خاک های اسیدی پدید می آید.
(یا: کفۀ سخت) وضعیت خاک یا خاک زیرسطحی که در آن دانه های خاک با موادی مانند اکسید آهن و کربنات کلسیم به هم می چسبند و توده ای سخت و نفوذناپذیر تشکیل می دهند. این وضعیت برای کشاورزی نامناسب است و در گردش رطوبت و رشد ریشه ها در خاک اختلال ایجاد می کنند. وقتی این وضعیت بر اثر پُر شدن فضاهای خالی موجود در خاک با ذرات ریز رس پدید آید، خاک زیرسطحی را کفۀ رسی می نامند. چنین وضعیتی معمولاً در خاک های اسیدی پدید می آید.
wikijoo: سخته
واژه نامه بختیاریکا
( سُختِه ) سوخته؛ از اسامی مردانه؛ سهده
پیشنهاد کاربران
hard, hardly
در پهلوی سختگ saxtag بوده است .
کلمات دیگر: