کلمه جو
صفحه اصلی

عمر ازدی

فرهنگ فارسی

ابن محمد بن یوسف ازدی مکنی به ابوالحسین قاضی القضاه عهد المقتدر خلیفه عباسی

لغت نامه دهخدا

عمر ازدی.[ ع ُ م َ رِ اَ ] ( اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ. نحوی و لغوی قرن ششم و هفتم هجری. رجوع به عمر شلوبینی شود.

عمرازدی. [ ع ُ م َ رِ اَ ] ( اِخ ) ابن محمدبن یوسف ازدی ، مکنی به ابوالحسین. قاضی القضاة عهد المقتدر خلیفه عباسی. وی در علم حدیث و فرایض و حساب و ادب دست داشت. و بسال 328 هَ.ق. درگذشت. او راست : 1 - غریب الحدیث. 2 - الفرج بعدالشدة. 3 - مسند. ( از الاعلام زرکلی از بغیةالوعاة ص 364 و المنتظم ج 6 ص 305 ).

عمر ازدی .[ ع ُ م َ رِ اَ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ. نحوی و لغوی قرن ششم و هفتم هجری . رجوع به عمر شلوبینی شود.


عمرازدی . [ ع ُ م َ رِ اَ ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف ازدی ، مکنی به ابوالحسین . قاضی القضاة عهد المقتدر خلیفه ٔ عباسی . وی در علم حدیث و فرایض و حساب و ادب دست داشت . و بسال 328 هَ .ق . درگذشت . او راست : 1 - غریب الحدیث . 2 - الفرج بعدالشدة. 3 - مسند. (از الاعلام زرکلی از بغیةالوعاة ص 364 و المنتظم ج 6 ص 305).



کلمات دیگر: