کلمه جو
صفحه اصلی

شوع

فرهنگ فارسی

درخت بان یا بار آن یا گیاهی است که در کوه و در زمین نرم روید .

لغت نامه دهخدا

شوع . [ ش َ وَ ] (ع ص ) پراکنده . پریشان . (منتهی الارب ). || (اِمص ) سپیدی یکی از دو رخسار اسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


شوع . [ ش َ وَ ] (ع مص ) نیک سخت شدن موی سر بحدی که به خار ماند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


شوع . (ع ص ، اِ) ج ِ اَشْوَع و شَوْعاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اَشْوَع و شَوْعاء شود.


شوع. [ ش َ ] ( ع مص ) ژولیده موی شدن سرکسی : شَوُع َ رأسُه ُ شَوْعاً. قاله ابوعمرو، و القیاس شَوِع َ کسَمِعَ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ساعتی از شب گذشتن. ( از لسان العرب ).

شوع. [ ش َ ] ( ع اِ ) بچه دوم که در میان ایشان دیگری نزاده باشد. یقال : هذا شوع هذا و شیع هذا؛ ای ولد بعده و لم یولد بینهما شی ٔ. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

شوع. [ ش َ وَ ] ( ع مص ) نیک سخت شدن موی سر بحدی که به خار ماند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

شوع. [ ش َ وَ ] ( ع ص ) پراکنده. پریشان. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) سپیدی یکی از دو رخسار اسب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

شوع. ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَشْوَع و شَوْعاء. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به اَشْوَع و شَوْعاء شود.

شوع. ( ع اِ ) درخت بان یا بار آن یا گیاهی است که در کوه و در زمین نرم روید. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ابوعبید از اصمعی روایت کرده است که عرب درخت بان را شوع گویند و قیس بن حطیم در ذکر او مصراعی گفته. ( از ترجمه صیدنه ). شجرالبان. حب البان. میوه درخت بان. ( یادداشت مؤلف ).

شوع . (ع اِ) درخت بان یا بار آن یا گیاهی است که در کوه و در زمین نرم روید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ابوعبید از اصمعی روایت کرده است که عرب درخت بان را شوع گویند و قیس بن حطیم در ذکر او مصراعی گفته . (از ترجمه ٔ صیدنه ). شجرالبان . حب البان . میوه ٔ درخت بان . (یادداشت مؤلف ).


شوع . [ ش َ ] (ع اِ) بچه ٔ دوم که در میان ایشان دیگری نزاده باشد. یقال : هذا شوع هذا و شیع هذا؛ ای ولد بعده و لم یولد بینهما شی ٔ. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


شوع . [ ش َ ] (ع مص ) ژولیده موی شدن سرکسی : شَوُع َ رأسُه ُ شَوْعاً. قاله ابوعمرو، و القیاس شَوِع َ کسَمِعَ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ساعتی از شب گذشتن . (از لسان العرب ).



کلمات دیگر: