کلمه جو
صفحه اصلی

کلته زبان

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه زبانش بتلفظ درست حروف جاری نگردد کسی که حرفها را از مخرج آنها ادا نتواند کرد : ( روز و شب هست در اطراف جهان سر گردان تا یکی کلته زبان جاهل احمق بکجا ست ) . ( امیر خسرو )

لغت نامه دهخدا

کلته زبان. [ ک َ ت َ / ت ِ زَ ] ( ص مرکب ) گنگ. ( از غیاث ). آنکه زبانش به تلفظ درست حروف جاری نگردد. کسی که حرفها را از مخرج آنها ادا نتواند کرد. ( فرهنگ فارسی معین ) :
روز و شب هست دراطراف جهان سرگردان
تا یکی کلته زبان جاهل احمق به کجاست.
امیرخسرو ( از فرهنگ رشیدی ).


کلمات دیگر: