کلمه جو
صفحه اصلی

می خواره


مترادف می خواره : باده خوار، باده گسار، دردی کش، شرابخوار، شراب خور، عرق خور، می پرست، می خوار

فارسی به انگلیسی

drinker, drunkard, bibulous, intemperate, sot, toper, juicer, lush, soak

drinker, drunkard


bibulous, intemperate, sot, toper


مترادف و متضاد

drunkard (اسم)
میخواره، ادم مست

صفت باده‌خوار، باده‌گسار، دردی‌کش، شرابخوار، شراب‌خور، عرق‌خور، می‌پرست، می‌خوار


فرهنگ فارسی

باده نوشنده : عاشق ورندم و می خواره باواز بلند وین همه منصب از ان حور پریوش دارم . ( حافظ )

لغت نامه دهخدا

می خواره. [ م َ / م ِ خوا / خا رَ /رِ ] ( نف مرکب ) می گسار. شارب الخمر. می خوار. باده خوار. شرابخوار. می پرست. شرابخواره. باده پرست. آنکه عادت به می خوردن دارد. ( از یادداشت مؤلف ) :
بفرمود داور که میخواره را
به خفچه بکوبند بیچاره را.
ابوشکور بلخی.
سه حاکمکند اینجا یکباره همه دزد
میخواره و زنباره و ملعون و خسیسند.
منجیک.
باد برآمد به شاخ سیب شکفته
بر سر می خواره برگ گل بفتالید.
عماره.
جهانی به رامش نهادند روی
پرآواز میخواره شد شهر و کوی.
فردوسی.
یکی بیشه پیش آمدش پردرخت
سزاوار میخواره نیک بخت.
فردوسی.
به بهرام داد آن دلارام جام
بدو گفت میخواره را چیست نام.
فردوسی.
همیشه تا دل می خواره سماع پرست
شود گشاده به آوای رود رودسرای.
فرخی.
ز خون چشیدن شیر افکنان آن دو سپاه
بسان مردم می خواره مست شد روباه.
فرخی.
چو بر هوش میخواره می چیر شد
سران را سر از خرمی سیر شد.
اسدی.
نگر گرد میخواره هرگز نگردی
که گرد دروغ است یکسر مدارش.
ناصرخسرو.
به خواب اندرون است میخواره لیکن
سرانجام آگه کند روزگارش.
ناصرخسرو.
جز ندامت به قیامت نبود رهبر تو
تات میخواره رفیق است و رباخواره ندیم.
ناصرخسرو.
نبود باید می خواره را کم از لاله
که هیچ لحظه نگردد همی زمی هشیار.
مسعودسعد.
سبب آنکه میخواره را گاه گاه قی می افتد و گاه اسهال نگذارد که خلط در معده گرد آید. ( نوروزنامه ).
تا خوانچه زر دیدی بر چرخ سیه کاران
بی خوانچه سپید آید می خواره به صبح اندر.
خاقانی.
راز بامرد ساده دل و بسیارگوی و میخواره و پراکنده صحبت مگوی. ( مرزبان نامه ).
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
و آنکس که چو ما نیست در این شهر کدام است.
حافظ.
عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند
وین همه منصب از آن حورپریوش دارم.
حافظ.
شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای !
چشم بد دور که سرفتنه خوبان شده ای !
صائب تبریزی.
- میخواره وار ؛ همانند میخواران.

می خواره . [ م َ / م ِ خوا / خا رَ /رِ ] (نف مرکب ) می گسار. شارب الخمر. می خوار. باده خوار. شرابخوار. می پرست . شرابخواره . باده پرست . آنکه عادت به می خوردن دارد. (از یادداشت مؤلف ) :
بفرمود داور که میخواره را
به خفچه بکوبند بیچاره را.

ابوشکور بلخی .


سه حاکمکند اینجا یکباره همه دزد
میخواره و زنباره و ملعون و خسیسند.

منجیک .


باد برآمد به شاخ سیب شکفته
بر سر می خواره برگ گل بفتالید.

عماره .


جهانی به رامش نهادند روی
پرآواز میخواره شد شهر و کوی .

فردوسی .


یکی بیشه پیش آمدش پردرخت
سزاوار میخواره ٔ نیک بخت .

فردوسی .


به بهرام داد آن دلارام جام
بدو گفت میخواره را چیست نام .

فردوسی .


همیشه تا دل می خواره ٔ سماع پرست
شود گشاده به آوای رود رودسرای .

فرخی .


ز خون چشیدن شیر افکنان آن دو سپاه
بسان مردم می خواره مست شد روباه .

فرخی .


چو بر هوش میخواره می چیر شد
سران را سر از خرمی سیر شد.

اسدی .


نگر گرد میخواره هرگز نگردی
که گرد دروغ است یکسر مدارش .

ناصرخسرو.


به خواب اندرون است میخواره لیکن
سرانجام آگه کند روزگارش .

ناصرخسرو.


جز ندامت به قیامت نبود رهبر تو
تات میخواره رفیق است و رباخواره ندیم .

ناصرخسرو.


نبود باید می خواره را کم از لاله
که هیچ لحظه نگردد همی زمی هشیار.

مسعودسعد.


سبب آنکه میخواره را گاه گاه قی می افتد و گاه اسهال نگذارد که خلط در معده گرد آید. (نوروزنامه ).
تا خوانچه ٔ زر دیدی بر چرخ سیه کاران
بی خوانچه سپید آید می خواره به صبح اندر.

خاقانی .


راز بامرد ساده دل و بسیارگوی و میخواره و پراکنده صحبت مگوی . (مرزبان نامه ).
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
و آنکس که چو ما نیست در این شهر کدام است .

حافظ.


عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند
وین همه منصب از آن حورپریوش دارم .

حافظ.


شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای !
چشم بد دور که سرفتنه ٔ خوبان شده ای !

صائب تبریزی .


- میخواره وار ؛ همانند میخواران .
|| حریف شراب :
می آورد بر خوان و می خواره خواست
بیاد جهاندار بر پای خاست .

فردوسی .


می آورد و میخواره با بوی و رنگ
نشستند با جام زرین به چنگ .

فردوسی .



فرهنگ عمید

= می خوار

می‌خوار#NAME?


دانشنامه عمومی

می خواره (به هندی: Sharaabi) فیلمی محصول سال ۱۹۸۴ و به کارگردانی پراکاش مهرا است. در این فیلم بازیگرانی همچون آمیتاب باچان، جایا پرادا، پران، اوم پراکاش، بهارات بوشان، ای. کی. هانگال، سورش اوبروی، اسمیتا پاتیل ایفای نقش کرده اند.
۱۸ مه ۱۹۸۴ (۱۹۸۴-05-۱۸)

پیشنهاد کاربران

قدح کش

شرابخوار. می پرست

- شرابی تلنگی ؛ از اتباع، شرابخوار دائم. ( یادداشت مؤلف ) .

باده فرسا. [ دَ / دِ ف َ ] ( ن مف مرکب ) باده فرسای. کنایه از دائم الخمر یعنی آنکه از افراط خوردن شراب مضمحل و فرسوده شده باشد. شیخ ابوالفیض فیاضی راست :
خوش وقت حریف باده فرسای
بر تارک آسمان زده پای.
( از آنندراج ) .


کلمات دیگر: