مزاجی
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
مزاجی
عربی به فارسی
بد اخلا ق , اخمو , عبوس , ترشرو , بدخلق , مزاجي , خلقي , خويي
مترادف و متضاد
معتاد، معمولی، عادی، مرسوم، همیشگی، عادتی، مزاجی
خون گرم، مزاجی، خویی
فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به مزاج : وضع مزاجی فلان بد است .
هر چیز منسوب به مزاج و طبیعت
هر چیز منسوب به مزاج و طبیعت
لغت نامه دهخدا
مزاجی. [ م ِ] ( ص نسبی ) هر چیز منسوب به مزاج و طبیعت. ( ناظم الاطباء ): وضع مزاجی فلان بد است ؛ استقامت مزاج ندارد.
کلمات دیگر: