کلمه جو
صفحه اصلی

استشمام کردن

فارسی به انگلیسی

scent, smell, to smell

to smell


scent, smell


فارسی به عربی

استنشق

مترادف و متضاد

inhale (فعل)
استنشاق کردن، تنفس کردن، تو کشیدن، در ریه فرو بردن، بداخل کشیدن، استشمام کردن

sniff (فعل)
خر خر کردن، استشمام کردن، بو کشیدن، بینی گرفتن، فن فن کردن، موس موس کردن، خرناس کش، اب بینی را بالا کشیدن


کلمات دیگر: