ول گشتن
فارسی به انگلیسی
to rove, to go about unemployed
bum, gad, goof, idle, loiter, lounge, putter, ramble, roam, stray
مترادف و متضاد
سرگردان بودن، هرزه گردی کردن، ول گشتن
ور رفتن، پلکیدن، وقت را به بطالت گذراندن، ول گشتن
ور رفتن، ول گشتن، مهمل گشتن
ول گشتن، خودرا بالجن وگل ولایالودن، در اب چلپ و چلوپ کردن
پیشنهاد کاربران
پرسه
پلکیدن
کلمات دیگر: