استخوانی
فارسی به انگلیسی
bony, osseous
angular, lean, osseous, scraggy, skeleton, skinny, thin
فارسی به عربی
عظمی
مترادف و متضاد
استخوانی، استخوان دار
استخوانی
استخوانی، استخوان وار، استخوان مانند
فرهنگ فارسی
منسوب باستخوان عظمی .
فرهنگ معین
( ~. ) (ص . ) ۱ - (عا. ) لاغر، نحیف . ۲ - رنگ استخوانی (کرم مایل به سفید ).
لغت نامه دهخدا
استخوانی. [اُ ت ُ خوا / خا ] ( ص نسبی ) منسوب به استخوان. از استخوان. عظمی :
خبر داری ای استخوانی قفس
که جان تو مرغی است نامش نفس.
خبر داری ای استخوانی قفس
که جان تو مرغی است نامش نفس.
سعدی.
کلمات دیگر: