مرخص کردن
فارسی به انگلیسی
deinstitutionalize, dismiss, excuse, nod, relieve
فارسی به عربی
اجازة , اطرد
مترادف و متضاد
رها کردن، ازاد کردن، مرخص کردن، منتشر ساختن
پاک کردن، بخشیدن، تبرئه کردن، روسفید کردن، ازاد کردن، مغفرت کردن، مرخص کردن، حل کردن، رفع کردن، تقاص پس دادن
خالی کردن، مرخص کردن، خارج کردن، معزول کردن، درکردن، اداء کردن، ترشح کردن، منفصل کردن
مرخص کردن، پروانه دادن، اجازه رفتن دادن
مرخص کردن، خارج کردن، عزل کردن، معزول کردن، منفصل کردن، روانه کردن، معاف کردن
مرخص کردن، مرخصی دادن به
مرخص کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - رخصت دادن اجازه دادن : مجدالدوله مهدی قلی خان و میرزا عبداللهخان ... را مرخص کردیم که بروند از ریشه های کوه بالا دست ما آمده آهو شکار نموده برای ماهم آهو بیاورند . ۲ - آزاد کردن . ۳ - کسی را پس از خاتم. کار وی رها کردن .
کلمات دیگر: