مثل
دل خواستن
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
دوست داشتن، خوب بودن، دل خواستن
فرهنگ فارسی
خواستن دل . خواهانی دل .
لغت نامه دهخدا
دل خواستن. [ دِ خوا / خا ت َ ] ( مص مرکب ) خواستن دل. خواهانی دل. تمایل دل. علاقه یافتن. آرزو داشتن. مایل شدن به چیزی. دوست داشتن. میل کردن :
چنانت دوست می دارم که وصلت دل نمی خواهد
کمال دوستی باشد مراد از دوست نگرفتن.
مهستی را که دل پسر خواهد.
شیر از بز نر شبان تواند دوشید.
دل نخواسته عذر بسیار. ( امثال و حکم ).
چشم می بینددل می خواهد. ( امثال و حکم ).
هرچه دلم خواست نه آن شد
هرچه خدا خواست همان شد.
چنانت دوست می دارم که وصلت دل نمی خواهد
کمال دوستی باشد مراد از دوست نگرفتن.
سعدی.
دختر اندر شکم پسر نشودمهستی را که دل پسر خواهد.
سعدی.
آری مثل است اینکه دلش گر خواهدشیر از بز نر شبان تواند دوشید.
قدسی.
- امثال :دل نخواسته عذر بسیار. ( امثال و حکم ).
چشم می بینددل می خواهد. ( امثال و حکم ).
هرچه دلم خواست نه آن شد
هرچه خدا خواست همان شد.
؟ ( از امثال و حکم ).
- دلش می خواهد رویش نمی شود ؛ که از قبول چیزی امتناع می کند در صورتی که از اعماق دل طالب آن است. ( از فرهنگ عوام ).کلمات دیگر: