برابر پارسی : بخشیدن، واگذاری
اعطاء
برابر پارسی : بخشیدن، واگذاری
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
تنازل , منحة
مترادف و متضاد
واگذاری، مدارا، اعطاء
بخشش، اعطاء
اعطاء، تفویض
اعطاء، امتیاز، امتیاز انحصاری
فرهنگ معین
( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) بخشیدن ، دادن . ۲ - (اِمص . ) بخشش ، دهش .
لغت نامه دهخدا
اعطاء. [ اِ ] ( ع مص ) همدیگر گرفتن. ( منتهی الارب ). از همدیگر گرفتن. ( ناظم الاطباء ). همدیگر دادن و گرفتن. ( آنندراج ). || دادن و عطانمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عطا نمودن. ( آنندراج ). دادن. بخشیدن. ( منتخب از غیاث اللغات ). دادن عطا بکسی. ( از اقرب الموارد ). وفد. ارفاد. ارزانی. ( یادداشت بخط مؤلف ). || گردن نهادن ، یقال : اعطی البعیر؛ ای انقاد و لم یستصعب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گردن نهادن. ( آنندراج ). به آسانی گردن نهادن : اعطی البعیر؛ انقاد و لم یستصعب. و فی الاساس : «اعطی بیده ؛ اذا انقاد». ( از اقرب الموارد ). || قبول کردن دعا را. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قبول کردن دعا را. و قیل فی السؤال عمن اردت ان یعطیک هل انت مُعْطیَّه ُ ( بتشدیدالیاء المفتوحة )؛ یعنی هستی تو دهنده من آن را. و هل انتم مُعْطیَّه ُ ایضاً للجمع لان النون سقطت من معطون للاضافة و قلبت الواو یاءو ادغمت و فتحت یأک ( کذا ) لان قبلها ساکناً. و هل انتما معطیان بفتح الیاء فقس علی ذلک. ( منتهی الارب ). || عطا و دهش و بخشش. ( ناظم الاطباء ) : و اعطائه ما اعد اﷲ الکریم له من الراحة و الکرامة و الحلول فی دارالمقامة. ( تاریخ بیهقی ص 300 ).
- اعطاءالمقراض ؛ عملی تشریفاتی است که بهنگام خرقه پوشی انجام میگیرد و اجازه ارشاد به آنکه خرقه پوشیده داده می شود: ثم البسنی الخرقة، و لقننی الذکر و اعطانی المقراض وصانی بارشادالمریدین. ( شدالازار ص 74 ). و کان الشیخ حسین بن عبداﷲ المنقی الشیرازی ممن رفع محفة الشیخ شهاب الدین السهروردی فی طریق الحجاز، قد لازمه مدة، فاعطاه المقراض و الاجازة. ( شدالازار در ترجمه شیخ حسین منقی ص 148 ).
- اعطاءحکم بمثال ؛ در ضمن مثال و نمونه یک امری حکم آنرا بیان کردن. حکم مسئله ای را غیرمستقیم و ضمن آوردن مثال بیان کردن.
- اعطاء کردن ؛ دادن. ( ناظم الاطباء ). بخشیدن. ارزانی داشتن. عطا دادن.
- اعطاءالمقراض ؛ عملی تشریفاتی است که بهنگام خرقه پوشی انجام میگیرد و اجازه ارشاد به آنکه خرقه پوشیده داده می شود: ثم البسنی الخرقة، و لقننی الذکر و اعطانی المقراض وصانی بارشادالمریدین. ( شدالازار ص 74 ). و کان الشیخ حسین بن عبداﷲ المنقی الشیرازی ممن رفع محفة الشیخ شهاب الدین السهروردی فی طریق الحجاز، قد لازمه مدة، فاعطاه المقراض و الاجازة. ( شدالازار در ترجمه شیخ حسین منقی ص 148 ).
- اعطاءحکم بمثال ؛ در ضمن مثال و نمونه یک امری حکم آنرا بیان کردن. حکم مسئله ای را غیرمستقیم و ضمن آوردن مثال بیان کردن.
- اعطاء کردن ؛ دادن. ( ناظم الاطباء ). بخشیدن. ارزانی داشتن. عطا دادن.
پیشنهاد کاربران
confer a title/degree/honour etc on/upon=to officially give someone a title etc, especially as a reward for something they have achieved = bestow
کلمات دیگر: