کلمه جو
صفحه اصلی

مکیل

فرهنگ فارسی

پیمانه . مکیله .

لغت نامه دهخدا

مکیل. [ م َ ] ( ع مص ) پیمودن به پیمانه. ( تاج المصادر بیهقی ). پیمانه کردن. کَیل. مَکال. این کلمه شاذ است زیرا مصدراز فَعَل یَفعِل ، مَفعَل آید. ( از اقرب الموارد ).

مکیل. [ م َ ] ( ع ص ) پیموده. مکیول. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). به پیمانه پیموده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || ( اصطلاح فقه ) هر مالی که موقع معامله متعارف این باشد که کیل کرده و قبض و اقباض بعمل آورند. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).

مکیل. [ م ِ ی َ ] ( ع اِ ) پیمانه. مِکْیَلة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). پیمانه و آلتی که بدان چیزی را می پیمایند. ( ناظم الاطباء ). ج ، مکایل. ( از اقرب الموارد ).

مکیل . [ م َ ] (ع ص ) پیموده . مکیول . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). به پیمانه پیموده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || (اصطلاح فقه ) هر مالی که موقع معامله متعارف این باشد که کیل کرده و قبض و اقباض بعمل آورند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).


مکیل . [ م َ ] (ع مص ) پیمودن به پیمانه . (تاج المصادر بیهقی ). پیمانه کردن . کَیل . مَکال . این کلمه شاذ است زیرا مصدراز فَعَل یَفعِل ، مَفعَل آید. (از اقرب الموارد).


مکیل . [ م ِ ی َ ] (ع اِ) پیمانه . مِکْیَلة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). پیمانه و آلتی که بدان چیزی را می پیمایند. (ناظم الاطباء). ج ، مکایل . (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: