کلمه جو
صفحه اصلی

می خورده

فرهنگ فارسی

شراب خورده می نوشیده مست و مخمور و می زده

لغت نامه دهخدا

می خورده. [ م َ / م ِ خوَرْ / خُرْ / دَ / دِ ] ( نف مرکب ) شراب خورده. باده خواره. می نوشیده. که شراب خورده باشد. مست و مخمور و می زده :
به دیده چو قار و به رخ چون بهار
چو می خورده ای چشم او پرخمار.
فردوسی.
ایا می خورده غفلت کنون مستی و بیهوشی
خمار ار زین کند فردا کمال خویش نقصانی.
سنائی ( دیوان چ مدرس رضوی ص 674 ).
و رجوع به می خوردن و می خواره شود.


کلمات دیگر: