کلمه جو
صفحه اصلی

مواج


مترادف مواج : پرموج، زخار، متموج، موجدار، موج زن

متضاد مواج : آرام

برابر پارسی : پرخیزاب، خیزابه دار، خیزابدار، شکن گیر، خیزابه گیر

فارسی به انگلیسی

swelling, rough, stormy, fluctuating, [fig.] fluctuating, undulant, wavy

swelling, rough, stormy, [fig.] fluctuating


undulant, wavy


مترادف و متضاد

stormy (صفت)
متلاطم، توفانی، طوفانی، پر اشوب، مواج، کولاک دار

wavy (صفت)
پرچین و شکن، موج دار، مواج، پر تلاطم، متموج، پرموج

raging (صفت)
مواج

پرموج، زخار، متموج، موجدار، موج‌زن ≠ آرام


فرهنگ فارسی

بسیار موج زننده، پرموج
( صفت ) بسیار موج زننده پر موج : [ دریای مواج ] .

فرهنگ معین

(مَ وّ ) [ ع . ] (ص . ) موج زننده ، متلاطم ، دارای موج .

لغت نامه دهخدا

مواج. [ م َوْ وا ] ( ع ص ) دریای موج دار و متلاطم. ( ناظم الاطباء ). خیزابه دار. خیزابدار. پرموج. بسیارخیزابه. موج زن. بسیارموج زن. بسیارموج. شکن گیر. خیزابه گیر. خیزاب گیر. ( یادداشت مؤلف ) : در مقدمه لشکر او قرب دویست مربط فیل بود... و بر عقب آن بحری مواج از افواج در پی افواج. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 131 ). چون بحر مواج وسیل ثجاج به بلخ آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 294 ).

فرهنگ عمید

بسیارموج زننده، پرموج.

پیشنهاد کاربران

خروشان - پر موج و متلاطم

موج خیز ؛ پرموج.


کلمات دیگر: