<div class="boxBd">دور گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) دور گردیدن. دور شدن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به دور شدن و دور گردیدن شود.</div>

دور گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) دور گردیدن. دور شدن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به دور شدن و دور گردیدن شود.

لغت نامه دهخدا

<div class="boxBd">دور گردیدن .</div>

فرهنگ فارسی

بدرودشدن ؛ جدا شدن. دور شدن. خداحافظی گفتن. وداع گفتن :<br>شد ز من بدرود گر بختیم بودی پیش از آنک<br>او ز من بدرود رفتی من ز جان بدرودمی. <br>خاقانی. <br>ای همنفسان مجلس رود<br>بدرود شوید جمله بدرود. <br>نظامی. <br>زآن غنا و زآن غنی مردود شد<br>که ز قدرت صبرها بدرود شد. <br>مولوی.<br>

بدرودشدن ؛ جدا شدن. دور شدن. خداحافظی گفتن. وداع گفتن : شد ز من بدرود گر بختیم بودی پیش از آنک او ز من بدرود رفتی من ز جان بدرودمی. خاقانی. ای همنفسان مجلس رود بدرود شوید جمله بدرود. نظامی. زآن غنا و زآن غنی مردود شد که ز قدرت صبرها بدرود شد. مولوی.

پیشنهاد کاربران

<div dir="ltr"><p>revolve, rotate, circulate, gyrate, whirl</p></div>

revolve, rotate, circulate, gyrate, whirl

فارسی به انگلیسی

<div dir="ltr"><p>circulate, gyrate, whirl</p></div>