کلمه جو
صفحه اصلی

موحشه

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث موحش
تانیث موحش .

لغت نامه دهخدا

موحشه . [ ح ِ ش َ / ش ِ ] (از ع ، ص ) موحش . وحشت انگیز و هولناک و هرآنچه سبب ترس گردد. (ناظم الاطباء). رجوع به موحش و موحشة شود. || هرآنچه سبب اندوه و ملالت گردد. (ناظم الاطباء).


موحشة. [ ح ِ ش َ ] (ع ص ) تأنیت موحش . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به موحش شود.


( موحشة ) موحشة. [ ح ِ ش َ ] ( ع ص ) تأنیت موحش. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به موحش شود.
موحشه. [ ح ِ ش َ / ش ِ ] ( از ع ، ص ) موحش. وحشت انگیز و هولناک و هرآنچه سبب ترس گردد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به موحش و موحشة شود. || هرآنچه سبب اندوه و ملالت گردد. ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: